مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

از این در به برهان سخن گوی با من

دیگه خسته ام کردی از بس  گفتی روزی روزگاری ادیسون مکتشف جریان برق و مخترع فلان و بهمان بود.

از خودت بگو ،

لا اقل بگو مخترع سیم برقم من!


که کرد اول آهنگری؟ چون نبوده‌است

از اول نه انبر نه خایسک و سندان

 

 

که دانست کافزون شود روشنائی

به چشم اندر از سنگ کوه سپاهان؟

 

خرد هدیهٔ اوست ما را که در ما

به فرمان او شد خرد جفت با جان

 

نگه‌بان تن جان پاک است لیکن

دلت را خرد کرد بر جان نگهبان

 

 

از این در به برهان سخن گوی با من

نخواهم که گوئی فلان گفت و بهمان

 

گر این علمها را بدانند قومی

تو نیز ای پسر مردمی همچو ایشان

 

بیاموز اگر چند دشوارت آید

که دشوار از آموختن گردد آسان

 

ادامه مطلب ...

معامله پر ضرر زمان و دانش در تلگرام

من در تلگرام عضو و مشترک حدود 30 گروه و کانال هستم،

 امروز به نتیجه ی جالبی رسیدم؛ اگر هر روز به طور میانگین 20 پیام از هر کانال یا گروه دریافت کنم ، روزانه 600 پیام دارم که باید مطالعه کنم،حالا اگر برای هر پیام فقط 15ثانیه وقت بگذارم می شود 150دقیقه یا به عبارتی دو و نیم ساعت،اگر این رویه را برای یک ماه ادامه بدهم حساب ساعاتم می شود 75 ساعت و نکته ی اصلی اینجاست که، اگر یک درس سه واحدی را 3ساعت حساب کنیم،با احتساب دقیق و سر وقت برگزار شدن کلاس ها،هر ماه 12 ساعت سر کلاس هستم.

و این یعنی به اندازه بیش از 24واحد درسی در یک ماه، من در  تلگرام هستم!


با وجود استفاده از یک برنامه (تلگرام) و بدون در نظر گرفتن زمان پاسخ دادن و گفتگو، باز هم ساعت های زیادی صرف این برنامه می شود که دو حالت دارد:

1-دریافت اطلاعات توسط این گروه ها و کانال ها، که با توجه به زمان مصرف شده تا امروز راه حل سریع و مطمئنی نبوده است.

و هرگز یک کانال تلگرام منبع یک مبحث نمی تواند باشد.


2-به اشتراک گزاری اطلاعات که آن هم با ساعات صرف شده برای کسب اطلاعات (مطالعات،مشاهدات،درس و...)همخوانی ندارد و مابقی به صحبت های بی خود منجر می گردد.

قسمت 22: حمالی علم

حمال علم بودن یعنی بهترین دانشگاه ما جز رتبه های سه رقمی جهان باشد و همچنان علیرغم نیازهای جامعه سعی کنیم همان دور باطل را طی کنیم.


حمال علم بودن یعنی یک کمیته برای تمام دانشگاه های یک کشور نظردهی کند.


حمال علم یعنی دانشگاه ها از تصمیم گیری برای خودشان هم عاجز باشند چه برسد به تصمیم گیری برای آینده ی یک کشور.


این سیستم نتیجه اش می شود ولنگاری و بی مسئولیتی دانشگاه ها و طبعا دانشجوها.




پ.ن : در بهترین حالت دانشجویان برای تحصیل و خدمت در خارجه تربیت می شوند و بقیه هم به جمع متوقعان مارک دار دولت در می آیند...

قسمت دوازدهم: تنها ترین سردار

امروز روزی بود که  با پا گذاشتن به مرحله ی بعدی حرکاتمون، رسیدم به علی و حوضش!

تک و تنها با کولباری از درد و خستگی، از مسجد به سمت مزار شهدا حرکت کردیم، مزار شهدا اولین محلی بود که تصمیم گرفتیم این انجمن را پایه گذاری کنیم، و امروز بعد از سه سال به همانجا رفتیم و از ارتفاعات به شهر خیره شدیم.

فکر مسمومی در بین بچه های گروه رسوخ کرده بود،خیلی ها خسته شده بودند خیلی ها هم توسط مراکز بیرون دانشگاه تطمیع شده و در بیرون دانشگاه فعالیت می کردند.

امروز روزی بود که تصمیم گرفتیم استراتژی خودمان را در قبال دانشگاه عوض کنیم و انجمن را با اعضای جدید تجدید قوا نماییم.

 

  

 

پی نوشت :

 به خاطر خیالی بودن داستان و این که اختیار ذهن از دست بنده خارج است، به ترتیب کردن موضوعات کار آسانی نیست. به همین خاطر بعد از شماره ی اول به شماره دوازدهم رسیدیم، واین موضوع ابدا ربطی به اتفاقات موجود در بین این شماره و شماره اول ندارد.

قسمت اول: من کجام؟!

 

من آدم بسیار خیال پردازی هستم، در خیالم به جای جای دنیا سفر می کنم، با آدم های زیادی دیدار می کنم، بعضی اوقات اتفاقات خوش آیند یا ناخوش آیندی در عالم خیال پیش میاد که در روحیه دنیای حقیقی من تاثیر زیادی داره! حتما روانشناس ها برای این نوع موجود که من باشم یه اسمی گذاشتن دیگه...

مراد از عرض این مقدمه ی سه خطی این بود که اگر احیانا نسبت به دانشگاهی که در عالم خیالم وجود داره کوچکترین شکی دارید برطرف بشه و بدونید که اینها ساخته و پرداخته ی یک ذهن پریشانه!

 

زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست

دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست

من بی‌من و تو بی‌تو درآییم در این جو

زیرا که در این خشک به جز ظلم و ستم نیست

این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد

کو آب حیاتست و به جز لطف و کرم نیست

آمریکا در نقش راهزن جوانمرد!

روابط عمومی واحد علوم و تحقیقات: در همکاری مشترک علمی واحد علوم و تحقیقات و دانشگاه شریف با شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب اتفاق افتاد؛این طرح موفق به ثبت 4 اختراع در ایران شده است و با حمایت صندوق حمایت از پژوهشگران و فناوران کشور موفق به اخذ حمایت مالی  شده و هم اکنون مراحل ثبت 2 طرح US Patent در امریکا را می گذراند.

 

اگر خاطرم مرا یاری کند در کتاب جوامع الحکایات عوفی، داستان مردی را خواندم که از ترس راهزن ها اموال خود را به خیمه نشینی در بیابان سپرده بود، و بعد از این که راهزن ها به کاروان حمله کردند به سراغ آن مرد خیمه نشین رفت و فهمید که ای دل غافل این خودش رییس راهزن ها بوده!

 ولی از آن جایی که راهزن های قدیم مروت سرشان می شده، اموال را به صاحبش بر می گرداند و می گوید که ما با امانت کاری نداریم.

 

با خودم فکر می کنم که کجای این زنجیره مرتبط می شود با آمریکا، وقتی که طرح و دانشمند را داریم، چاه نفت و پول هم داریم، چرا خودمان این طرح را به تولید نمی رسانیم که بعدا با یک کد تجاری به بازار عرضه کنیم،

نه این که با دو دست مبارک خویش و با یدک کشیدن نام دو دانشگاه و یک شرکت نفتی طرح را تقدیم آمریکا کنیم.

جناب آقای دکتر ، مدیر کل محترم اداره جامع

برای مسئله ما، همتی لازم است تا ریشه اش را از این مملک قطع کنیم.

 رزومه؛ دانشگاه محل تحصیل،سوابق علمی، سوابق انقلابی و نسبت هاب فامیلی فقط تا قبل از گرفتن پست و مسئولیت دارای اعتبار می باشد.

یعنی موارد نسبتا مورد نیاز برای تصدی پست می باشد.

و با گرفتن مسئولیت و پست، "عملکرد" فرد مورد سنجش قرار می گیرد!

بنابراین باد به غبغب انداختن مسئول، که مثلا من در فلان دانشگاه درس خوانده ام، من 600 عدد مقاله ی آنور آبی دارم، من داماد فلانی ام، من دکترای چه دارم...

و تو چه می فهمی که من چه کاری می کنم، عملی منطقی نیست.

 

ره راست باید نه بالای راست / که کافر هم ز صورت چو ماست

 

 

پ.ن:


یک امیرکبیر دیگر می خواهیم تا ما را از شرّ عناوین و مارک های جدید خلاص کند!


- ممکن است که فرآیند کار بسیار پیچیده باشد که از عهده ی هر کسی برنیاید، اما ارائه عملکرد و تشخیص آن کار دشواری نیست.


- مثلا در انرژی هسته ای همه ی ما دکترای فیزیک اتمی نداریم، ولی می توانیم از دکتر صالحی به خاطر کم کردن سوی رآکتورها انتقاد کنیم.

مهندس تاریخ دان

وقتی که کتاب های مرجع ما و سرفصل های رشته ی ما مربوط به 100 سال پیشه، ما مهندسی نمی خونیم،

بل که تاریخ می خونیم.

 

 

 

پ.ن:

گفت و گوی یکی از دوستان منتقد به سیستم آموزشی!

فایده در فهم است نه در حفظ

متن زیر مربوط به سرمقاله ای بود که برای شماره سوم نشریه صنعت برتر آماده کرده بودم، ولی به دلایلی از چاپ آن صرف نظر کردم، شاید به دلیل این که به عنوان نقد، اثر قابل توجهی نبود و قصد تکمیل و ارائه راهکارهای بیشتری داشتم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

((و به حقیقت بباید دانست که فایده در فهم است نه در حفظ))

این جمله در بخش سوم ابتدایی کتاب کلیله و دمنه نوشته شده بود، یک هفته قبل از شروع امتحانات به این جمله برخوردم،

 شاید فشار امتحانات و موضوعی که مدت ها سبب مشغولیت ذهنم شده بود باعث شد که از قضا در این شماره با این جمله سرمقاله را شروع کنم،

موضوع از اواخر سال سوم دبیرستان شروع شد، چون قبل از این سال تقریبا طبق برنامه ی آموزش و پرورش پیش می رفتیم و  تمام مراحل زندگی ما در آن 12 سال برنامه ریزی شده بود ، تا این که مدرک دیپلم را گرفتیم و گفتند: بفرمایید!

اولین باری که متوجه شدم هیچ چیزی نمی دانم و یادنگرفته ام وقتی بود که برای عکس دار کردن شناسنامه دست به اولین کار اداری خودم زدم. ولی به دلیل این که اولین تجربه من بود چندان این موضوع درگیری ذهنی برایم ایجاد نکرد تا این که تجربه کار در یک کارخانه قانع ام کرد که وضع ادارات همین گونه است و چندان مرتبط با آموزش من نیست ، 

ادامه مطلب ...