مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است



دارم امید بر این اشک چو باران که دگر

برق دولت که برفت از نظرم بازآید


آن که تاج سر من خاک کف پایش بود

از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید


خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز

شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید


گر نثار قدم یار گرامی نکنم

گوهر جان به چه کار دگرم بازآید