مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

بندر و زندگی

چند روز پیش دوباره توفیق شد برای یک ماموریت کاری برم بندرعباس، بندر عباس عجیب من رو یاد خونه و خاطراتم در خرمشهر میندازه.

اونجا یک پیر مرد رو دیدیم که از کردستان در جوانی مهاجرت کرده بود بندر و با بازرگانی سرمایه ی خوبی هم زده بود.

پای حرفش نشستیم می گفت وقتی جوان بودم اومدم اینجا ولی فکر نمی کردم که قرار باشه همیشه اینجا بمونم، آدم وقتی جوونه فکر می کنه هر لحظه که خواست می تونه باشه ولی یواش یواش تغییرات رو حس می کنی، دوستان میرن، خانواده ات می رن ... .


دیروز همین حس به خودم دست داد وقتی با خودم خلوت کردم دیدم چقدر راست میگه، قبل از 18 سالگی و ترک خونه فکر می کردم قراره چند بار زندگی کنم ! واقعا فکر می کردم که قراره چندین بار زندگی کنم ، مهندس بشم، پزشک بشم، خواننده بشم، فیلسوف بشم، نویسنده بشم، تاجر بشم ، فئودال بشم ، دهقان بشم ولی نشد!

وقتی مدرسه هستی فکر می کنی مشکل مدرسه است ، میری دانشگاه فکر می کنی مشکل دانشگاهه! بعد هم که پشت میز کارمندی میشینی فکر می کنی مشکل اداره است! در حال حاضر فکر می کنم مشکل بی پولیه اما احتمال می دم به این نتیجه  برسم که مشکل ظرف محدود فرصت های ماست، این هم خیلی برام جذابه که یک روز قراره همه ی این داستان تمام بشه هم نگرانم کنه که این ظرفیت محدود رو درگیر چی کردم؟!

ایلان ماسک کلاهبردار

من مرده شما زنده نه ده سال، پنجاه سال دیگه روشن میشه ایلان ماسک یک کلاهبردار حرفه ای بوده که با سازوکاری ساده از از بورس با ارزهای مجازی جیب مردم رو خالی میکرده و همه ی جنگولک بازی های شبه علم و تکنولوژی اون فقط یک پوشش بوده.

درد رشد

خیلی سال پیش وقتی کوچولو بودم یک جاییم درد میگرفت میرفتم اول پیش مامانم نازم می کرد بعد میرفتم پیش بابام می گفت داری رشد می کنی به همون خاطره!


امروز صبح با درد عجیب گردن بیدار شدم طوری که نمی شد تکون بخورم فکر کنم خیلی دیگه بزرگ شدم 29 سالم شده امروز فقط امیدوارم مثل آدم بزرگا نشم.