مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

نق نزن

کار نیست، خونه نیست، هر کاری آقایون دلشون بخواد می کنند! با رفتار درستی ندارند.


-          - تا حالا کاری کردی؟

-          - کسی گوش نمی کنه

-          - تو خودت به حرف چند نفر گوش دادی؟ اونا هم مثل خودتن!

-          - می گی چیکار کنم؟ وظیفه من فقط درس خوندنه!

-          - خوب وظیفه ی اونم نگه داشتن پستشه

-          - آقا اینطور که نمیشه

-          - چطور واسه شما میشه واسه اونا نمی شه؟

-          - اونا حقوق می گیرن!

-          - اونم زمان شما که بوده هزینه هاش رو انجام داده مفت به اونجا نرسیده!

-          - عزیز من اون دوره رو با این دوره مقایسه نکن داریم ترمی 1.5 پول میدیم

-          

این  این دوره رو با دوره های بعد هم مقایسه می کنم! هیچ تفاوتی نمی کنه الان داری درس می خونی، فردا ازدواج می کنی ،زن و بچه داری، یک روز هوا گرمه، یک روز موقعیت شغلیه، و یک عمر بدون این که برای خودت یا جامعه ات خاصیتی داشته باشی در حال غر زدنی...

 

هر کسی روزبهی می طلبد از ایام

علت آنست که هر روز بَتر می بینم

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از نشریه فوران نوشته هوشنگ زَله

حاشا اگر پشت به قوانین کشور کنم

رساله کریپتون در دوره آثار افلاطون مربوط به گفتگویی است که سقراط با دوست خود دارد، در این گفتگو دوست سقراط از وی می خواهد که با توجه به عدم قبول رای دادگاه از زندان بگریزد، پاسخ هایی که سقراط به دوست خود می دهد بسیار قابل توجه و تفکر است، شاید اگر دید ما نسبت به رعایت قانون و قانون مداری در هر سطحی از جامعه که هستیم این چنین می بود، سرعت پیشرفت جامعه واعتلای تمدن خویش را بالاتر می بردیم.

شما را به خواندن بخش هایی از این گفتگو دعوت می نمایم:

 

سقراط: گوش فرادار تا بگویم. یا بهتر است سؤالی کنم: اگر کسی با دیگری پیمانی بست باید به عهد خود وفا کند، یا حق دارد نیرنگ پیش گیرد و از انجام تعهد سر باز زند؟

کریتون: البته باید به عهد خود وفا کند.

سقراط: اکنون از همین دیدگاه به موضوع بحث ما بنگر: اگر ما بی اجازه ی دولت آتن از اینجا بیرون برویم، آیا به کسانی بد نخواهیم کرد که هیچ سزاوار بدی نیستند، و عهدی را که بسته ایم نخواهیم شکست؟

 

ادامه مطلب ...

من متخصص نیستم

 

 برای دانستن بعضی مسائل نیازی به داشتن دکتری و تخصص نیست، مثلا همه می دانند که برای خرید کردن نیاز به پول داریم.


انسان های نخستین برای دوری از گزند مشکلات محیطی به غارها پناه می بردند، یعنی به اهمیت مسکن پی برده بودند، همین دو نکته را می شود به تمام نیاز های بشر تعمیم داد، یعنی بشر دوپا از ابتدای خلقت یک سری نیازهای اساسی داشته که یکی از آن ها مسکن بوده، یکی همسر بوده و یکی شغل، تا اینجای بحث نیازی به دکتری نداشتیم.


می خواهم به پاسخ این سوال برسم که چرا در طول این همه رفت و آمد دولت های مختلف به این مسئله ی اولیه با دید عجیب و غریب نگاه می کنند!

بگذارید شفاف تر بگویم، وقتی که من توانایی تشکیل خانواده را ندارم، باید بگویم که یک جای کار حتما می لنگد! و برای بیان این مطلب هم نیازی به مدرک دکتری و تخصص ندارم.


در این بین بیشترین گله را هم از برادران هم عقیده و هم مکتب خود دارم،چرا که برای این مسئله ی اولیه هیچ پاسخ و راهکار شفافی نداشته و با آسمان و ریسمان های فلسفی بافتن سر انجام به من می قبولانند که این کار خیلی پیچیده است و کار یک نفر دو نفر و یک روز و دور روز نیست، اما در مورد مسائل پیچیده فوق تخصصی مانند برجام و انرژی هسته ای همه یک پا تحلیلگر سیاسی و دانشمند می شود، یک سیل عظیم مطبوعاتی راه می اندازند، در سر هر کوی و  برزن راجع به برجام اظهار نظر می کنند.


 اما به ازدواج، اشتغال و مسکن که می رسد هیچ کس هیچ مسئولیتی را قبول نمی کند چرا که کار پیچیده ای است و نیاز به تخصص دارد.


این همه آوارگی و بلاتکلیفی به کنار، از کوشه و کنار هم اخباری می رسد از آدم های مجهول دو کلمه ای(!) که با اموال اختلاسی تمام ارزش های انقلابی را به سخره می گیرند.


و در نهایت هم با اولویت های تخصصی وام 25 میلیونی را به خودرو می دهند.

 یک ورق خواهم به پهنای فلک تا نویسم شرح این دوز و کلک ...


 هرچه بخواهم شرح دهم بهتر از این پیام تلگرام وارده عمق این مسئله را نمی توانم نشان دهم:« بدون مقدمه: به نظر من اگر یک جوان ماشین نداشته باشد میتواند از وسایل نقلیه عمومی استفاده کند ولی اگر زن نداشته باشد نمی تواند از زنان عمومی(خیابانی ها) استفاده کند چون گناه هست. »

من متخصص نیستم ولی با نیازهای خودم آشنا هستم.


و از متخصصان،دلواپسان،تکنوکرات ها، انقلابی ها و اعتدالی های کشور عاجزانه استدعا دارم فارغ از درگیری های جناحی به این مسائل نیز توجه بفرمایند.

 

نه از مهر ور نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم


دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم (قیصر امین پور)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از نشریه فوران نوشته هوشنگ زَله

فرض کن مرده ام!

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم

 

چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد

چرا با آینه ما روگرانیم

 

کریمان جان فدای دوست کردند

سگی بگذار ما هم مردمانیم

 

غرض‌ها تیره دارد دوستی را

غرض‌ها را چرا از دل نرانیم

 

گهی خوشدل شوی از من که میرم

چرا مرده پرست و خصم جانیم

 

چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد

همه عمر از غمت در امتحانیم

 

کنون پندار مردم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم

 

چو بر گورم بخواهی بوسه دادن

رخم را بوسه ده کاکنون همانیم

 

خمش کن مرده وار ای دل ازیرا

به هستی متهم ما زین زبانیم