مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

نافع ترین خصلت انسان

نقل است که از بایزید بسطامی پرسیدند: کدام خصلت در آدمی نافع تر؟

گفت: عقلی وافر.


گفتند: اگر نبود؟

گفت: حسن ادب.


گفتند: اگر نبود؟

گفت: برادری مشفق که با او مشورتی کند.


گفتند: اگر نبود؟

گفت: خاموشی دائم.


گفتند: اگر نبود؟

گفت: مرگ در حال.

پیروزی حتمی

فرزندان عزیزم! 

دیگر این شمائید که باید هر چه بیشتر کوشش کنید تا نهال آزادی و استقلال کشور را آبیاری کنید.

 فردای شما فردای دشواری است که اگر مجهز به علم و تقوا و شعور انقلابی - اسلامی شدید، پیروزی تان حتمی است و اگر خدای نکرده در این مرحله کوتاهی کنید، مسؤولیت آن به عهده خود شماست.

 هرگز اجازه ندهید که عده ای معدود چون گذشته تلخ روزهای استبداد بر شما حکومت کنند، اصل دموکراسی اسلامی را فراموش نکنید.



تاریخ گواه است به برجستگی ما

با آن که کسی نیست به وارستگی ما

هست از چه به گیسوی تو دلبستگی ما؟

 

بشکست مرا پشت اگر بار درستی

میزان درستی شده بشکستگی ما

 

ما خسته دلان قلب جهانیم و از این رو

دل خسته جهانیست ز دل خستگی ما

 

در مملکتی کآتش آشوب بود تند

بیجا نبود کندی و آهستگی ما

 

از حسن عمل با خط برجسته از این پس

تاریخ گواه است به برجستگی ما

 

"فرخی یزدی"

 

 

پی نوشت:

تقدیم به حسین، دوست عزیزم 

و سایر مجاهدین راه حق و عدالت

من کیستم

به خاطر وجود او برای اولین بار در سن نود سالگی با وجود طبیعی خود رو به رو می شدم؛

فهمیدم که وسواس من برای این که هر چیز جای خودش باشد، هر کار به موقع خود انجام شود و هر کلمه به جای خود گفته شود محصول ذهن من نیست بل که برعکس همه نوعی تظاهر است که اختراع کرده ام تا بی نظمی ذاتی خود را پنهان کرده باشم.

متوجه شدم که نظم من فضیلت نیست، عکس العملی است در مقابل جهلم، که سخاوتمند به نظر برسم تا فقرم را بپوشاند،سر وقت و دقیق باشم تا دانسته نشود که چه قدر وقت دیگران برایم بی اهمیت است،

و بلاخره فهمیدم که عشق حالت روحی نیست، بل که بخت و اقبال است.

سرگشته بودم و در مقابل آینه با خودم حرف می زدم با امید بیهوده به پاسخ این سوال که من کیستم؟

 

شکیبا، بودیم و هستیم

ما شکیبا بودیم،

 

و این است آن کلامی که ما را به تمامی

 

وصف می‌تواند کرد...

 

ای کاش می توانستم...

ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند

که بی دریغ باشند در دردها و شادیهاشان حتی با نان خشکشان

و کاردهایشان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند .

افسوس آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود آنان به ابر شیفته بودند

و اکنون با آفتاب گونه ای آنان را اینگونه دل فریفته بودند .


ای کاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند ٬

ای کاش می توانستم یک لحظه می توانستم ای کاش ٬

بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شمار را

گرد حباب خاک بگردانم

 تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست و باورم کنند ٬

ای کاش می توانستم 

 

پی نوشت:

یورو نیوز: تصویر جسد آیلان کردی، کودک سه ساله ای که در سواحل بودروم ترکیه پیدا شد جهان را شوکه کرده است.

تصویری که شاید بتواند حساسیت های اروپا را درارتباط با تراژدی پناهجویان تغییر دهد. آیلان کردی سه ساله به همراه خانواده اش از کوبانی گریخته بود.

بزن باران به نام هرچه خوبیست

بزن باران بشوی آلودگی را

زدامان بلند روزگاران

 

بزن باران که بی صبرند یاران

نمان خاموش، گریان شو، بباران


بزن باران که به چشمان یاران

جهان تاریک و دریا واژگون است

 

بزن باران و شادی بخش جان را

بباران شوق و شیرین کن زمان را



"ما ادری"

یک توصیه برای انتخاب نمایندگان مجلس

قسمت اول زندگی نامه آن ها را بخوانید و بدون در نظر گرفتن حزب و جناح ایشان، به نمایندگانی که برادران کمتری دارند رای بدهید،

 شاید پست های کمتری را اشغال کنند.

سیاست‌زدایی

افلاطون انسان را یک حیوان سیاسی تعریف می‌کند و دانشمندان ما آن را یک حیوان اجتماعی ترجمه کرده‌اند، زیرا می‌پنداشته‌اند که آن چه صفت مشترک انسان‌ها است اجتماعی بودن است نه سیاسی بودن، زیرا در این صورت تنها سیاستمداران انسان هستند و انبوه مردمی که به سیاست نمی‌اندیشند و یا کار سیاسی نمی‌کنند انسان نیستند. حال آنکه اجتماعی بودن صفت مشخص انسان نیست، زیرا بسیارند حیواناتی که حتی از انسان اجتماعی‌ترند، همچون زنبور عسل. این سیاسی بودن است که ویژه انسان است.

 

مقصود از سیاسی بودن، بینش و گرایشی است که فرد را به سرنوشت جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند پیوند می‌دهد و این پیوند است که تجلی‌گاه اراده، آگاهی و انتخاب انسان به شمار می‌آید و تنها انسان است که موضع اجتماعی خویش را همچنان که موضع طبیعی خویش را، احساس می‌کند، یعنی به پایگاه خویش در طبیعت یا در جامعه خودآگاهی دارد و در آن دخالت می‌ورزد، آن را تأیید می‌کند یا بدان اعتراض دارد و یا در تغییر ساختمان آن دخالت می‌کند.

 بنابر این، انسان غیرسیاسی انسانی است که عالی ترین تجلی استعداد نوعی خویش را باطل گذاشته است.

متأسفانه قدرتمندانی که بر سرنوشت جامعه‌ها مسلط بوده‌اند، همواره از سیاسی شدن توده‌ها وحشت داشته‌اند. «سیاست‌زدایی» مردم شیوه‌ای نیست که امروز استعمارگران و یا قدرت های استبدادی و ضدمردمی، برای انحصار قدرت سیاسی در دست خویش، کشف کرده باشند و از طریق ترویج هنرهای انحرافی، افراط در ورزش های بی شمار یا توسعه آزادی‌های جنسی، و یا مصرف‌پرستی و یا ایجاد گرفتاری‌های حقیر در زندگی اقتصادی و خانوادگی، و یا ترویج مسائل انحرافی و یا سرگرمی‌های ذهنی و یا تخدیرهای مذهبی و فلسفی و ادبی و هنری، اندیشه‌ها را از سرنوشت خویش و سرنوشت جامعه خویش دور سازند.

این زندگی من است

شگفتا! وقتی که بود نمی دیدم،
وقتی می‌خواند نمی شنیدم...


وقتی دیدم که نبود...
وقتی شنیدم که نخواند...!


 تو آموختی که آن چه دو روح خویشاوند را،
در غربت این آسمان و زمین بی‌درد،
دردمند می دارد و نیازمند
بی تاب یکدیگر می سازد،
دوست داشتن است.


و من در نگاه تو،
ای خویشاوند بزرگ من،
ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود
و در ارتعاش پراضطراب سخنت،
شوق فرار پدیدار
دیدم که تو تبعیدی این زمینی!


و اکنون تو با مرگ رفته‌ای ومن اینجا 
تنها به این امید دم میزنم
که با هر نفسی گامی به تو نزدیک تر می شوم...

و این زندگی من است.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کویر - دکتر علی شریعتی