مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

فاسق پارسا پیرهن

یکی کرد بر پارسایی گذر

به صورت جهود آمدش در نظر


قفایی فرو کوفت بر گردنش

ببخشید درویش، پیراهنش


خجل گفت کانچ از من آمد خطاست

ببخشای بر من، چه جای عطاست؟


به شکرانه گفتا به سر بیستم

که آنم که پنداشتی نیستم


نکو سیرت بی تکلف برون

به از نیکنام خراب اندرون


به نزدیک من شبرو راهزن

به از فاسق پارسا پیرهن

همتم بدرقه ره کن

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نو سفرم