مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

از این در به برهان سخن گوی با من

دیگه خسته ام کردی از بس  گفتی روزی روزگاری ادیسون مکتشف جریان برق و مخترع فلان و بهمان بود.

از خودت بگو ،

لا اقل بگو مخترع سیم برقم من!


که کرد اول آهنگری؟ چون نبوده‌است

از اول نه انبر نه خایسک و سندان

 

 

که دانست کافزون شود روشنائی

به چشم اندر از سنگ کوه سپاهان؟

 

خرد هدیهٔ اوست ما را که در ما

به فرمان او شد خرد جفت با جان

 

نگه‌بان تن جان پاک است لیکن

دلت را خرد کرد بر جان نگهبان

 

 

از این در به برهان سخن گوی با من

نخواهم که گوئی فلان گفت و بهمان

 

گر این علمها را بدانند قومی

تو نیز ای پسر مردمی همچو ایشان

 

بیاموز اگر چند دشوارت آید

که دشوار از آموختن گردد آسان

 

ادامه مطلب ...

تلخ ترین مکالمه معاصر!

- چرا من نمی تونم این مخاطب رو فالو کنم؟


- بلاکت کرده

پسا مدرنیته و دردسرهایش

ساعت 1:35 بامداد از خواب پریدم، بدون معطلی واژه ای که این همه مدت دمار از روزگارم در آورده بود را جستجو کردم تا به ماهیتش پی ببرم،اما در این جستجوها به تعریفی که می خواستم نرسیدم ،از این رو تصمیم گرفتم خودم در این باره دست به قلم ببرم:

قبلا_حدودا 30 یا 40 سال پیش _ اگر به دختری علاقه مند بودید که از قضا اهل شعر و ادب و هنر هم بود می بایست حتما سری به تئاترها ،گالری ها و... میزدید ،هر چقدر هم که فلک زده و مفلس بودید سرانجام  با نوشتن یک نامه و نهایتا چند بیت شعر به مقصود می رسیدی.حتی برای خودی نشان دادن اگر لازم بود ضرب شصتی هم به رقیب نشان می دادیم.

حتی قبل ترها هم کار ساده تر می نموده است!

مثلا  خود را برای پری ها این چنین وصف می کردیم:


"پریا!

قد رشیدم ببینین

اسب سفیدم ببینین:

اسب سفید نقره نل

یال و دمش رنگ عسل،

مرکب صرصر تک من!

آهوی آهن رگ من!

 

گردن و ساقش ببینین!

باد دماغش ببینین! . "

حالا معشوقه از گالری و تئاتر به اینیستاگرام و تلگرام  آمده،با این که اهل هنر است ،شعرهای کهن هیچ تاثیری در جلب توجه او ندارد؛ چرا که مجبوری همراه با شعر معنی و منظور کلمه به کلمه ابیات را هم بفرستی-تا بل که التفاتی کند-.

افسوس که شدت علاقه را نمی توان با استیکر  و بلاک کردن رقیب هم نشان داد.

ایجاد دایرکت و آسمان ریسمان بافتن هم برای ما افت دارد،شاید با افزایش تعداد فالور به نتیجه رسیدیم.


پ.ن: از 30،40 سال قبل که به مدرنیسم رسیدیم آه و زاری شعرا فاز دیگری به خود گرفت و شد که :"هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود/که به بازار تو کاری نگشود از هنرم"

و اکنون در پسا مدرنیته بی آن که شاعری داشته باشیم سردرگریبان تر از گذشته به انتظار یار نشسته ایم!