مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

هر روز بی تو روز مبادا است!

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونان که بایدند

نه بایدها...

مثل همیشه آخر حرفم

و حرف آخرم را

با بغض می خورم

عمری است

لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم:

باشد برای روز مبادا!

اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروز نیز روز مبادا

باشد!

وقتی تو نیستی

نه هست های ما

چونان که بایدند

نه بایدها...

هر روز بی تو

روز مبادا است!

بادا  مباد گشت و  مبادا  به باد رفت 

 آیا  ز یاد رفت و  چرا  در گلو شکست 


فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند 

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست 


تا آمدم که با تو خداحافظی کنم 

بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست

میان این همه اگر، تو چقدر بایدی!

در تمام طول این سفر اگر

طول و عرض صفر را

طی نکرده ام

در عبور از این مسیر دور

از الف اگر گذشته ام

از اگر اگر به یا رسیده ام

از کجا به ناکجا...

یا اگر به وهم بودنم

احتمال داده ام

باز هم دویده ام

آنچنان که زندگی مرا

در هوای تو

نفس نفس

حدس می زند

هر چه می دوم

با گمان رد گام های تو

گم نمی شوم

راستی 

در میان این همه اگر

تو چقدر بایدی!

حرف‌های ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می‌کنی:

وقت رفتن است


باز هم همان حکایت همیشگی!


پیش از آن‌که با خبر شوی

لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود


آی ...

ای دریغ و حسرت همیشگی



ناگهان

چقدر زود 

دیر می‌شود!

هرچه هستی باش، اما باش!


با توام

ای لنگر تسکین

ای تکان‌های دل

ای آرامش ساحل


با توام

ای نور

ای منشور

ای تمام طیف‌های آفتابی

ای کبود ِ ارغوانی

ای بنفشابی

با توام ای شور، ای دلشوره‌ی شیرین

با توام

ای شادی غمگین‌


با توام

ای غم

غم مبهم

ای نمی‌دانم

هر چه هستی باش

اما کاش...


نه ، جز اینم آرزویی نیست

هر چه هستی باش

اما باش ...


شعری برای جنگ

می خواستم 

شعری برای جنگ بگویم

دیدم نمی شود

دیگر قلم زبان دلم نیست 

گفتم : 

باید زمین گذاشت قلمها را 

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست

باید سلاح تیزتری برداشت

باید برای جنگ 

از لوله ی تفنگ بخوانم 

- با واژه ی فشنگ - 

  ادامه مطلب ...

تا یار که را خواهد!

گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود

 گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود


 گاهی بساط عیش خودش جور می شود 

گاهی دگر، تهیه بدستور می شود


 گه جور می شود خود آن بی مقدمه  

 گه با دو صد مقدمه ناجور می شود


 گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است                 

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود


 گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست             

گاهی تمام شهر گدای تو می شود…


به یاد یاران رفته

در روز اول مدارس یادی می کنیم از عزیزانی که دیگر در بین ما نیستند؛به یاد معلم دلسوز و فداکار جلیل محمودی



 

باز هم اول مهر آمده بود
و معلم آرام
اسمها را می خواند:
اصغر پورحسن
پاسخ آمد : حاضر
قاسم هاشمیان
پاسخ آمد : حاضر
اکبر لیلا زاد
پاسخش را کسی از جمع نداد
بار دیگر هم خواند
اکبر لیلا زاد
پاسخش را کسی از جمع نداد
همه ساکت بودیم
جای او اینجا بود
اینک اما تنها
یک سبد لاله سرخ
در کنار ما بود
لحظه ای بعد ٬ معلم سبد گل را دید
شانه هایش لرزید
همه ساکت بودیم
ناگهان در دل خود
زمزمه ای حس کردیم
غنچه ای در دل ما می جوشید
گل فریاد شکفت
همه پاسخ دادیم : حاضر!
ما همه اکبر لیلا زادیم

من متخصص نیستم

 

 برای دانستن بعضی مسائل نیازی به داشتن دکتری و تخصص نیست، مثلا همه می دانند که برای خرید کردن نیاز به پول داریم.


انسان های نخستین برای دوری از گزند مشکلات محیطی به غارها پناه می بردند، یعنی به اهمیت مسکن پی برده بودند، همین دو نکته را می شود به تمام نیاز های بشر تعمیم داد، یعنی بشر دوپا از ابتدای خلقت یک سری نیازهای اساسی داشته که یکی از آن ها مسکن بوده، یکی همسر بوده و یکی شغل، تا اینجای بحث نیازی به دکتری نداشتیم.


می خواهم به پاسخ این سوال برسم که چرا در طول این همه رفت و آمد دولت های مختلف به این مسئله ی اولیه با دید عجیب و غریب نگاه می کنند!

بگذارید شفاف تر بگویم، وقتی که من توانایی تشکیل خانواده را ندارم، باید بگویم که یک جای کار حتما می لنگد! و برای بیان این مطلب هم نیازی به مدرک دکتری و تخصص ندارم.


در این بین بیشترین گله را هم از برادران هم عقیده و هم مکتب خود دارم،چرا که برای این مسئله ی اولیه هیچ پاسخ و راهکار شفافی نداشته و با آسمان و ریسمان های فلسفی بافتن سر انجام به من می قبولانند که این کار خیلی پیچیده است و کار یک نفر دو نفر و یک روز و دور روز نیست، اما در مورد مسائل پیچیده فوق تخصصی مانند برجام و انرژی هسته ای همه یک پا تحلیلگر سیاسی و دانشمند می شود، یک سیل عظیم مطبوعاتی راه می اندازند، در سر هر کوی و  برزن راجع به برجام اظهار نظر می کنند.


 اما به ازدواج، اشتغال و مسکن که می رسد هیچ کس هیچ مسئولیتی را قبول نمی کند چرا که کار پیچیده ای است و نیاز به تخصص دارد.


این همه آوارگی و بلاتکلیفی به کنار، از کوشه و کنار هم اخباری می رسد از آدم های مجهول دو کلمه ای(!) که با اموال اختلاسی تمام ارزش های انقلابی را به سخره می گیرند.


و در نهایت هم با اولویت های تخصصی وام 25 میلیونی را به خودرو می دهند.

 یک ورق خواهم به پهنای فلک تا نویسم شرح این دوز و کلک ...


 هرچه بخواهم شرح دهم بهتر از این پیام تلگرام وارده عمق این مسئله را نمی توانم نشان دهم:« بدون مقدمه: به نظر من اگر یک جوان ماشین نداشته باشد میتواند از وسایل نقلیه عمومی استفاده کند ولی اگر زن نداشته باشد نمی تواند از زنان عمومی(خیابانی ها) استفاده کند چون گناه هست. »

من متخصص نیستم ولی با نیازهای خودم آشنا هستم.


و از متخصصان،دلواپسان،تکنوکرات ها، انقلابی ها و اعتدالی های کشور عاجزانه استدعا دارم فارغ از درگیری های جناحی به این مسائل نیز توجه بفرمایند.

 

نه از مهر ور نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم


دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم (قیصر امین پور)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از نشریه فوران نوشته هوشنگ زَله

الهی به زیبایی سادگی

الهی به زیبایی سادگی !

به والایی اوج افتادگی !

رهایم مکن جز به بند غمت ،

اسیرم مکن جز به آزادگی !