مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

گرم کردن کره زمین با فیلیمو

تحقیقات علمی معتبر رو انستیتو ها که معمولا به صنایع بزرگ وابسته هستند انجام میدن و منتشر می‌کنند.

بنابراین طبیعیه که نتایج بیشتر مطلوب صنایع هست. هر صنعتی که به جریان درآمدی برسه شروع میکنه به تولید علم و علم رو حسابی به خدمت میگیره و شما که مهندس و دکتری تا به انیستیتو وابسته نباشی نه خودت اعتباری داری و نه مقالاتت دوزار ارزش پیدا می کنن!

 دیگه نه پول داری که تحقیقاتت رو ثابت کنی و نه حتی بتونی منتشر و ثبتشون کنی.


مثلا این گزاره که میگه: صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات جزو صنایع پاک و سبز هستند و بیشتر از پتروشیمی های کل دنیا مصرف انرژی ندارند.


ولی در واقعیتفقط مصرف انرژی اینترنت جهانی 10% از کل مصرف برق جهان هست و بیشتر هم خواهد شد، این یعنی آلایندگی کربنی اینترنت 2 تا 4 درصد آلایندگی جهانی است که معادل دو برابر صنعت جهانی هوانوردی می‌باشد! برای انقال یک گیگ داده حدود 3 کیلوگرم دی اکسید کربن تولید می‌شود.

برای دیدن یک فیلم یکساعته به صورت اچ دی از فیلیمو( برای خارجی ها نت فیلیکس) 10 کیلوگرم دی اکسید کربن فقط مربوط به پهنای باند سایت نمایش دهنده تولید می‌شود.


  پی نوشت و منابع:

من خودم آمار مربوط به مصرف اینترنت جهانی رو اولین بار در کانال تلگرامی اکومدرنیسم دیدم که به منبع اشاره کرده بود ولی برای راستی آزمایی نتایج را از آژانس بین المللی انرژی هم راستی آزمایی کردم و این و این هم منابع دیگر!

نمای شهر زشت

شهر هیچ جنبه بصری درست و حسابی نداره مگر این که وسطش یه ساخت و ساز بی منطق و زشت رو ببینیم.

کلا روندی که میبینم از بین رفتن باغچه های قشنگ، خونه های اصیل و درست شدن خونه های دوزارای آشغال با نماهای درپیت مخصوصا رومیه.

عصاره اقتصاد و سیاست در ده روز

عصاره اقتصاد و سیاست دنیا رو در ده روز میشه دید، پول و قدرت داشته باش، بزن و بکش و تکذیب کن.

 به تمام رسانه های دنیا هم مسلط باش و بقیه اش عین خیالت نباشه.


دیروز یک بازیگر که به خاطر بازی نقش شهریار خیلی به دلم می نشت یک ویدئو ضبط کرده بود با عنوان مرگ بر جنگ؛ با کلی آسمون رو به رسمون بستن و حرفهای خوشگل و انسانیت و عشق و از این مزخرفاتی که باهاش سر ملت رو گرم می کنند. من یک کامنت خیلی خیلی ساده گذاشتم در کمتر از 60 ثانیه طوری اینستاگرام ملعون محدودم کرد که تا دو ماه حتی برای دوستام هم نمی تونم کامنت بذارم( به پوشک آقا عرفان).


سلام استاد، اگر من با عشق در یک جا زندگی کنم و یک نفر بدون عشق به من حمله کنه من باید برای ایشان شعر بسرایم؟ سعدی هم میگه: چو دست از همه حیلتی در گسست/ حلال است بردن به شمشیر دست. ممنون می شوم پیرو فرمایش شما که ایدئولوژی باعث جنگ می‌شود، بفرمایید ایدئولوژی آغاز کنندگان جنگ جهانی اول چی بود؟


البته من با اون بخش از صحبت های استاد که مربوط به تجدید نظر در انسانیت ما هست شدیداً موافقم، ولی تا زور نداشته باشی هیچ کس واست تره هم خورد نمی کنه. دیشب این جونورها 1000 نفر رو در بیمارستان زدن تا صبح رسانه هاشون مشغول ماله کشی بودن و بایدن ملعون هم به نشانه حمایت از همین جونورهای نایس سفر کرده به فلسطین اشغالی، خلاصه این که این حماقت، جنایت و شرارت دامن همه رو میگیره محدود به مرز و نژاد و دین خاصی نیست.


پیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ است

مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است

من به این باغ می اندیشم

که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده ست

دوستان گوش کنید

مرگ من مرگ شماست

مگذارید شما را بکشند

مگذارید که من بار دگر

در شما کشته شوم

بولتن امروز و کمی قبل تر: بنزین ما کو؟

بنزین ما کو؟!

- این رو اینجا می نویسم که فراموش نکنم ما از هکر هم شانس نیاوردیم، سیستم کارت سوخت و چندتا تابلو تبلیغاتی رو هک کرده بودند و روش نوشته بودن بنزین ما کو؟ و باعث شد که ملت یک هفته ای بنزین آزاد بزنن. حیف که ادب اجازه نمیده واکنشی که لازمه رو به گروه هکری مذکور داشته باشم.


سمپوزیوم آب گواتمالا 

- وسط این شلوغی‌های دنیا معلوم نشد آقای احمدی نژاد داره چیکار می کنه !


دین اینترنشنال

- گیر جماعت شیرینی افتادیم که الان تبدیل به یک فرقه شدن و ایدئولوژیشون از رسانه میاد،ظاهراً مرضی فراملیتی هست.


امنیت ما کو؟!

امروز صبح حوالی ساعت 6 خبر ناراحت کننده‌ای از استاد داریوش مهرجویی کارگردان برزگ سینمای ایران و همسر ایشان شنیدم.


جنایت ته نداره؟

یک حکایتی بود طرف میره پیش قاضی شکایت میکنه که یکی اومده خونه من نصفه شب گوسفند من رو دزدیده، قاضی رو به دزده می کنه میگه: دزدیدی؟ دزده می گه: آره. 

 قاضی میگه: پس حق با صاحب گوسفنده باید بهش پسش بدی.

دزده میگه: آقای قاضی این انصاف نیست، زحمت کشیدم رفتم آمار این یارو رو درآوردم، رفتم پول دادم طناب خریدم، شب بیداری کشیدم، نصفه شبی خطر کردم پریدم توی خونه اش، گوسفند با اون وزنش رو بلند کردم بردم با خودم... قاضی میگه راست می گی والا حق با تو هم هست.

 این حکایت طرف وسط گرفتن  برای صهیونیست‌ها و فلسطینی هاست و میشه سطرهای زیادی نوشت ولی به همین حد بسنده می کنم. «خیر الکلام ما قل و دل»


دنیای ضعیف کش که از حق دور است

حق را به‌ قوی می دهد و معذور است


بیهوده سخن ز حق و باطل چه کنی؟

رو زور بدست آر که حق با زور است

جعبه فیوز و دفترچه راهنما

دو روز پیش بارون زد صفحه نمایشگر کوچیک ماشین شطرنجی شد، سنسور بنزین هم از کار افتاد. دیروز گفتم روز تعطیله یه دستی به فیوزها بکشم تا بل‌که مشکل حل بشه، دوتا از فیوزها از دستم افتاد و متاسفانه فراموش کردم چند آمپر بودن، رفتم از دفترچه راهنما نگاه کردم دیدم کلا شماره فیوزها متفاوته با چیزی که الان روی ماشین من هست، سعی کردم از خود جعبه فیوز چیزی بفهمم دیدم که پشتش یه برچسب زدن که مربوط به یک ماشین یا احتمالا یک مدل دیگست و فیوزهای فعلی متفاوته، یک فیوز رو شانسی انداختم برف پاک کن رو تونستم کار بندازم، ولی فیوز دوم رو که انداختم چراغ ABS روشن شده و نمیره :| دیگه تسلیمم، بعد از کار میبرمش پیش برقکار.

ولی خداوکیلی اینقدر تکنولوژی ماشین من هر سال به‌روز میشه که 60 تا  دستورالعمل های مختلف باید برای جعبه فیوز درست کنند؟؟ لامصب حداقل راهنمای پشت جعبه را مخصوص همین مدل بذار.

بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!

وقتی باک ماشین رو کاملا پر می کنم، شارژ گوشی تکمیل میشه، دبه های آب رو پر می کنم و حس می کنم که تمام اقدامات لازم برای چندساعت دوام آوردن در دنیا در صورت حمله اتمی یا قحطی بزرگ را انجام دادم ترس عمیقی کل وجودم رو میگیره، جدای این همه نمایش و تبلیغات در خصوص سوخت های جایگزین و تصفیه آب و هوا و زندگی در مریخ، چیزی که هنوز به ما زندگی میده، طبیعت و مائده‌های آسمانی‌ست و هرچی که بشر خواسته درست کنه به جای ابرو چشم رو کور کرده و نهایتا با تغییر ناشیانه همون ترکیبات موجود در طبیعت به یکسری محصولات رسیده.

اگر یک روز صبح پا بشیم و دیگه آبی پشت سد نباشه، یا بریم پمپ بنزین و دیگه بنزینی نیاد، برق نداشته باشم، فکر کنم کمتر از دو هفته وضعیت آخرالزمانی پیدا می کنیم.

اونجاست که حضرت سعدی میگه:

« اعرابیی را دیدم در حلقهٔ جوهریان بصره که حکایت همی‌کرد که: وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده، که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پر مروارید. هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریان است، باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مروارید است!


در بیابان خشک و ریگ روان

تشنه را در دهان چه در چه صدف


مرد بی توشه کاوفتاد از پای

بر کمربند او چه زر چه خزف»


به عنوان شهروند این جامعه جهانی و کسی که زوج یا فرد بودن جمعیت جهان به اون بستگی داره، چیزی که به ذهنم میرسه اینه که باید واقعاً درست مصرف کنیم این امانتی که دست ماست باید به دست نسل های آینده هم برسه وگرنه شعر مرحوم فریدون مشیری رو باید زندگی کنیم:


« بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!

به کوه خواهد زد!

به غار خواهد رفت!

*

تو کودکانت را، بر سینه می فشاری گرم

و همسرت را، چون کولیان خانه به دوش

میان آتش و خون می کشانی از دنبال

و پیش پای تو از انفجارهای مهیب

دهان دوزخ وحشت گشوده خواهد شد

و شهر ها همه در دود و شعله خواهد سوخت

و آشیان ها بر روی خاک خواهد ریخت

و آرزوها در زیر خاک خواهد مرد!

*

 

ادامه مطلب ...

11 شهریور آقا عرفان به خانواده پیوست

امروز آقا عرفان  عضو جدید خانواده سه نفره ما 15 روزه شد، این روزها تجربه‌های شکفت انگیزی دارم، از اولین گریه‌اش، گرفتن شناسنامه‌اش، تا امروز که قبل از همه بیدار شده بود و با چشمای درشتش منتظر بود که خدمات مطلوب رو بهش برسونیم.

نکته‌ی خیلی مهمش اینه که دیگه ابداً کنترل زمان دست خودت نیست و فاصله طلایی برای درست کردن شیر خشک بین بیدار شدن و فریاد زدن آقا عرفان کمتر از دو دقیقه است.


نگاه ما به زندگی و حفاری پیشرفته

این مطلب رو می نویسم تا فراموش نکنم، امروز میثم پیام داد گفت طبق آموزه های دکتر شادی زاده من باید الان نباید اینجا می‌بودم، مکالمه مختصری داشتیم ولی من یاد استاد درس حفاری پیشرفته افتادم که با میثم همکلاس بودم. 

این روزها بیشتر احساس مسئولیت می کنم، مدام دستم روی دکمه ی کولره و کسی نمی تونه کنترل رو از دستم بگیره باید مثل فدریک بکمن حوالی 2 سالگی پسرم براش یک جزوه از جهانی که باید بشناسه بنویسم تا آماده تر بشه.


من افتخار این رو داشتم که یک درس با دکتر شادی زاده گذروندم و یک جزوه دارم بیشتر از درس حفاری پیشرفته پاورقی های زندگی و معرفت که دکتر برامون میگفت رو یادداشت می کردم.این مرد یکی از عجیب ترین مردهایی بود که دیدم.

قبل از شناخت دکتر دوره های کارآموزی که نزد مهندس متقی بودم خاطرات ایشون شامل دوره‌ی آموزشی بود که به اتفاق دکتر شادی زاده احتمالا به اروپا رفته بوند و از آن موقع با اسم ایشان آشنا بودم.


یادمه یک روز قبل از کلاس جلوی استاد رو گرفتم گفتم استاد نظرتون چیه یک تعاونی برای رشتمون تاسیس کنیم و با مشارکت خیل عظیم دانشجوها بتونیم از وزارت نفت پروژه بگیریم و خودمون انجام بدیم بعد از کلاس یک کارگاه کوتاه ولی اساسی داشتیم و اصل موضوع اینجا بود که ما برنامه ای برای مدیریت انرژی نداریم و تا وقتی این موضوع حل نشه کار اقتصادی در این حوزه بدون رانت بی معنیه گفت شرکت هایی که به عنوان خصوصی تاسیس شدند رو دنبال کنید ببینید چطور در این صنعت ورشکسته می شن،تحلیل هایی دقیقی گرفتم که اگر عمری باقی باشه یکی یکی می نویسم تا فراموش نکنم چون هرچی که سنم بالاتر میره بیشتر باهاشون برخورد می کنم و ارادتم به این مرد بیشتر میشه؛ دکتر سیدرضا شادی زاده مثل یک کامپیوتر دقیق و مثل یک گل حساس.


چندتا از جملات قصار دکتر که در تاریخ 1396/09/22 یادداشت کرده بودم هم می نویسم:


- اگر می خواهی در رشته که هستی در ایران پیشرفت کنی باید آگاهی اجتماعی و سیاسی داشته باشی.

- اگر کمتر بدانی در دنیای امروز می شوی بره نه به خودت خدمت کرده ای ونه به جامعه ات تازه یک صندلی از دانشگاه اشغال کرده ای و خیانت کرده ای.

- شما باید از من بهتر بشوید، این راز خلقت است اگر نسبت به نسل قبلی تکامل پیدا نکنید به بشریت خیانت می کنید.

- روزهای اولی که به آمریکا رفته بودم میدیدم یک کوچه در بیشتر خانه ها پرچم آمریکا بود، برایم سوال بود تا این که متوجه شدم این خانه ها یک کشته شده در جنگ های آمریکا داشته اند. مملکت ما تا به اینجا رسیده خون داده شهید داده است هر کجا که ما ساختار را عوض کرده ایم پیروز شده ایم ، عوضش کن! هیچ چیز را مجانی به دست نمی دهند. اگر برای خودت نشد برای نوه ات نتیجه می دهد.

- نسل من من نهایتا 7-8 سال دیگر می رود نسل های قبل تر هم می روند، فردا تو هستی که در صدر قرار می گیری، شاید ما زورمان نرسید که تغییری ایجاد کنیم ولی تو چه؟

- اگر به کسی که درحال یادگیری است بدون تلاش او چیزی بدهی به او خیانت کرده ای.

- یا برای خودت کار کن، یا برای خدا در هر دو صورت به روی کسی منت نداری.

ساخت پول

پول رو انسان میسازه ولی پول از انسان چه چیزهایی که نمی‌سازه!


اینو دیروز وسط یه روز مزخرف کاری یک کارگر انبار می‌گفت.

جمع آدم حسابی ها

من خیلی خوشحالم دوره دانشگاه با آدم‌های حسابی زیاد هم کلام شدم و به این موضوع افتخار می‌کنم.

چند وقت پیش رفتم یک سری به دانشگاه زدم و این که توی دیوارها و برد دانشگاه هنوز تصاویر نشریه ما بود خیلی بهم چسبید!

رفتم به یاد قدیم یه کاپوچینو بخورم ولی دیگه متاسفانه طمع همیشگی رو نمیداد...

یادش بخیر وقتی مغزمون از موازنه داغ می‌کرد میرفتیم یه کاپوچینو می‌خوردیم


دلم میخواد یه ون بگیریم با بچه های قدیم بریم ایرانگردی، ولی دیگه من رانندگی نکنم حسین حبیب و داریوش بذاره، محمد جفت راننده بشنیه مهدی هم رانندگی کنه، امیر هم آخر ماشین تا مقصد مراقبه کنه( بخوابه :|) مهدی عرب هم به شرط واگذاری موبایلش در کل سفر ، همسفر خوبیه مخصوصا مونولوگ‌هایی که با مرتضی برقرار می‌کنه، میثم هم میبریم که به وزن معنوی سفر افزوده بشه البته اگر تا اون موقع استاد دانشگاه نشه توی ینگه دنیا.