مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

آری از مرگ هراسی نیست

و همین امروز با مسلمان جوانی که خط پشت لبش

تازه سبزی می زد کشته شدم

نه هراسی نیست

خون ما راه دراز بشریت را گلگون کرده ست

دست تاریخ ظفرنامه انسان را

زیب دیباچه خون کرده ست

آری از مرگ هراسی نیست

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

چشم تو زینت تاریکی نیست

گوش کن

جاده صدا می زند از دور قدم های تو را.

چشم تو زینت تاریکی نیست.

پلک ها را بتکان

کفش به پا کن

و بیا.


و بیا تا جایی

که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام تو را

مثل یک قطعه آواز به خود جذب کند.


پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است.

کجاست پیک صبا


ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی


قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق

چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی


بیا که خرقه من گر چه رهن میکده‌هاست

ز مال وقف نبینی به نام من درمی

  ادامه مطلب ...

معادلات چند مجهولی

ریشه تردید آدم کجاست، از ضعفش ؟ از دانشش ؟از تجربه اش؟

حالا خوبه یا بد؟ مفیده یا مضره؟


بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم

جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم



پ.ن:اصلا یه وضعیه!