مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی شود

تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سال های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب های شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعت ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام.

 

 من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بی‌آن که آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»...

 

 اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

 

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است.


 بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر.


راهی به طول تاریخ

تکیه ما به دین، بازگشت به گذشته نیست، بل که ادامه راه تاریخ است.


 گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری 
 دانی که رسیدن هنر گام زمان است 
 تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
 بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است 
 روزی که بجنبد نفس باد بهاری 
 بینی که گل و سبزه کران تا به کران است 
 ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی 
 دردی ست درین سینه که همزاد جهان است 
 خون می چکد از دیده در این کنج صبوری 
 این صبر که من می کنم افشردن جان است 

ازدواج!

خدایا!

نظر به این که حافظه ی بنده ضعیف است،پیشنهاد می کنم: علاوه بر مادرم، یک فرشته زمینی به بنده اعطاء کنید،

 تا ضمن مراقبت از من،مدام یادآور اینجانب باشد.

 

 

با تشکر

احسان

ما در خدمتیم!

 وقتی که همه کارها روی رواله و کلا اوضاع و احوال کویته!

یک نگاه به بالا میندازم می گم: دمت گرم، قراره چه اتفاقی برام بیوفته؟!



خوبه، ولی به کار من نمیاد!

 

قرآن ؟ بله بسیار خوب است،بسیار محترم است، مقدس است اما به کار من نمی آید.

امام علی ؟ شخصیتی بسیار ممتاز، یک رهبر، عارف و مرد دین، اما به کار من نمی آید.

مسجد ؟ ...

 

بلایی که امروز دامن گیر ما مسلمان ها شده است دور شدن از مفاهیم و فرهنگ اسلامی است،

اسلام را به عنوان یک دین محترم و یک مکتب انسان ساز می شناسیم، ولی حاضر نیستیم برای یافتن سوالات زندگی خود از آن کمک بگیریم.

در نتیجه برای آرامش میرویم سراغ یوگا، برای اخلاق سراغ روسو و برای موفقیت هم دنبال راز!

 

و این برای ما ترکیبی شترگاوپنگ از سبک زندگی به وجود می آورد و در نهایت ترجیح می دهیم مکتبی که کاربرد عملی برای ما ندارد را در گنجه بگذاریم و به زندگی برسیم.

 

حالا چاره چیست؟ یا باید قربانی فرهنگ ترجمه شویم و یا با بازگشت به خویشتن خویش، راهی برای رسیدن به یک زندگی با عزت و آزاد برای خود و دیگر هم قطارانمان هموار کنیم.

 

 یکی از راه های موجود برای بازگشت به خود، معرفت و شناخت نسبت به ارزش هایی است که به آن ها باور داریم، معلم شهید انقلاب، دکتر علی شریعتی این موضوع را  چنین بیان می کند:  آن چه را که ما فاقدِ آنیم ایمان و قدرت ایمان نیست، بلکه عدمِ معرفت درست و منطقی و علمی به مسائلی است که بدان ایمان داریم. 

 

علم بهتر است یا ثروت؟

وقتی ثروت بهتر از علم شد که علم به نکاح شوم ثروت و قدرت در آمد!

در طول زمان، علم در دست مردم برای مقابله با مستکبران تاریخ بود.



عقلانیت عشق

عشق منطق نمی شناسد،

و عمریست پاسوز غمی شده ام که آن را قبول ندارم.


هر چه گفتیم جز حکایت دوست

در همه عمر از آن پشیمانیم

سعدیا بی وجود صحبت یار

همه عالم به هیچ نستانیم

نیایش

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد

دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد

چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید

بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

 

 خدایا! مرا، درایمان، "اطاعت مطلق" بخش تا در جهان "عصیان مطلق" باشم.

خدایا! بر اراده، دانش، عصیان، بی نیازی، حیرت، لطافت روح، شهامت و تنهایی‌ام بیفزای.

خدایا! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان، اضطراب های بزرگ، غمهای ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن.

گر جهنّم می روی، مردانه رو!

گاهی وقت ها کاری انجام می دهیم که از گفتن آن در نزد دیگران شرم داریم، این شرم نه به خاطر محقر یا پیش افتاده بودن آن کار(نزد ما)، بلکه به خاطر قبیح بودن آن عمل است.

خوب! حالا  باید تمام عمر درحال در رفتن و پیچاندن باشیم که مستلزم گفتن انواع و اقسام دروغ ها و تحمل دلهره و نگرانی های فراوان است. 

در اینجا با دو سوال اساسی مواجه می شویم:

1-   -  آیا این عمل اینقدر ارزش دارد؟

2-   -  عملی به این ارزشمندی چرا قبیح است؟

 

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر شهوت نفس، لذت نخوانی

ولیکن تو را صبر عنقا نباشد

که در دام شهوت به گنجشک مانی

دریغ آیدت هر دو عالم خریدن

اگر قدر نقدی که داری بدانی

وصیت همین است جان برادر

که اوقات ضایع مکن تا توانی1

 

پ.ن:

دروغ شاه کلید همه ی گناهان است.

باید شیوه و سبک زندگی خود را مورد سنجش قرار بدهیم، تا تناقض های موجود در زندگیمان را کاهش دهیم.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-      1- سعدی

 

انقلابی ماندن - انقلابی بودن

"انقلابی یک چشم انداز است نه یک تصویر"1، 

باید توجه داشت که بزرگ ترین معضلی که ممکن است دامن گیر یک انقلابی شود، محافظه کاری بعد از رسیدن به قدرت است.

"در همه انقلابیون جهان این قانون است که همواره آن ها که انقلابی بوده‌اند و دوست دارِ عدالت و بارها جان‌شان را در این راه به خطر انداخته‌اند،

 به مَحض اینکه به حکومت می رسند محافظه کار می شوند، و هم اکنون نیز در دنیا می بینیم که چگونه انقلابیون بزرگ جهان بعد از به قدرت رسیدن و به سیری رسیدن، بازیگرِ حرف های سیاست می شوند (و بعضی هنوز به سیری نرسیده با شکم گرسنه سیاست باز می شوند.)"2




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- ارنستو چگوارا

2- دکتر علی شریعتی