مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

انتظار داری مملکت چطور باشه؟

دیروز رفتم یک اداره ای، البته اداره ی کل بود و با توجه به اندازه اش پتانسیل وزارت خانه بودن را هم داشت، یک طبقه فقط برای کاری که من داشتم در مرکز شهر تهران ساخته بودند، کار به این شکل بود که من مدارک را باید در سایت آپلود می کردم، بعد به اداره ی مربوطه در استان مراجعه می کردم تا بعد از ارجاع مدارک به تهران بیاییم و اینجا کار را ادامه بدهم(قربان اتوماسیون شما!) نتیجه ی این کار معافیت مالیاتی برای خط تولید بود.

خلاصه به هر نحوی بود کار از استان بیرون آمد و رسید به تهران، رفتم به طبقه ی مربوطه و رسیدم به آقای مربوطه ، اتاق ایشان بیشتر شبیه قهوه خانه بود تا یک اتاق اداری، از حیث وجود رفقایی که روی صندلی ارباب رجوع نشسته بودند و جایی برای نشستن من نبود.

با بی تمایلی و این که قرار بوده حقوق های معوقه ی ایشان را پدر بزرگ بنده تقبل کند نگاهی به سرتا پای حقیر انداخت و گفت بله؟! من هم در همان حالت مجبور شدم راجع به پروژه ای که قریب به دوسال با صرف هزینه ها و وقت ها و با مشاوره ی خارجی ها به انجام رسانده بودیم، ارائه انجام بدهم.

حرفم به خاطر آمدن یک دوست دیگر که ناهار آورده بود قطع شد. 

اصلا حوصله ی این که دوباره در آن وضعیت کنار آدم هایی که زل زده اند به تو و منتظر گرفتن یک گاف هستند قرار بگیرم را نداشتم.

 بنابر این سکوت کردم، گفت آقا این پروژه مربوط به محصولات مرتبط با تغذیه است و باید بروید پس خانم فلانی!

رفتم پیش خانم فلانی و ایشان  نبود، از همکارش پرسیدم ، ظاهرا به ایشان برخورد که سراغ یکی دیگر را از ایشان گرفتم.

حدود یک ساعتی نشستم در سالن منتظر خانم فلان، وقتی رفتم دفتر، ایشان مشغول نوشتن بود و خانم اولی رفته بود. در زدم و وارد شدم، گفت بگو آقا، گفتم جسارتا نامه ی بنده را به شما ارجاع داده اند اگر ممکن است بررسی بفرمایید.

- آقا شماره نامه ات رو بده من وقت ندارم.

- شماره نامه ندارم فقط یک کد پیگیری است که از سایت گرفته ام.

- به من مربوط نیست.

دوباره برگشتم پیش آقایی که من را به ایشان ارجاع داد- آماده شده بود که برود حالا یا برای نماز و ناهار یا جلسه- گفتم آقا شما میدانید شماره ی نامه ی من چیست؟ گفت بگو در سامانه ی "فلان" نامه را فرستاده ام ( الحمدالله دوتا دوتا هم سامانه دارند).

از این که مجبور بودم دوباره اخلاق گند آن خانم را تحمل کنم مکدر شدم. ولی کاری نمی شد کرد، الحمدالله قبلا با مسئولین دانشگاه این موارد را تمرین کرده و برای جامعه آماده بودم.

به  اتاق رفتم، خانم نگاه تندی کرد و گفت نمی گذاری گزارشم را بنویسم. گفتم ببخشید نامه ی بنده در سامانه ی فلان به دستتان رسیده با این شماره ی پیگیری...

نامه را بلاخره با زور و ناز نگاه کرد.

گفت این ماشینه؟ گفتم بله

- خوب من چمیدونم این چیه این به من مربوط نیست.

- من رو به شما ارجاع دادن

- احتمالا سرشون شلوغ بوده وگرنه کار من نیست من کارشناس تغذیه ام!

-  می فرمایید چه کار کنم؟ 

- هیچی، اشکال ندارد خودم بررسی می کنم.

سرکار علیا مدارک مربوط به ماشین آلات را از سامانه گرفت و چون به زبان انگلیسی تدوین شده بود شاکی شد و گفت : این چیه من سر در نمیاریم برو کاتالوگ با عکس بیار ، من درخواستت رو برگشت می زنم و  این سری با عکس آپلود کن.

با حال مذبوحانه ای پرسیدم دوباره درخواست به استان بر میگردد و باید تایید شود؟

- بله

- خیلی ممنونم.


پ.ن : ای کاش وزرای محترم، به جای صرف وقت برای نوشتن خطابه های گرانقدر، یک دور فرآیند های موجود در اداراتشان را به صورت امتحانی انجام می داند.

 این کار دو فایده داشت:

اول نه قدر و  ارزش کلمات  از بین می رفت و دوم نه وقار و شخصیت یک وزیر... که امیر خسرو دهلوی می گوید:

شکوه مرد در عهد درست است

مدان مرد، آنکه گاه عهد سست است


ز مردان راستی باید قلم وار

که گردد کار او را عهده‌ی کار

جناب آقای دکتر ، مدیر کل محترم اداره جامع

برای مسئله ما، همتی لازم است تا ریشه اش را از این مملک قطع کنیم.

 رزومه؛ دانشگاه محل تحصیل،سوابق علمی، سوابق انقلابی و نسبت هاب فامیلی فقط تا قبل از گرفتن پست و مسئولیت دارای اعتبار می باشد.

یعنی موارد نسبتا مورد نیاز برای تصدی پست می باشد.

و با گرفتن مسئولیت و پست، "عملکرد" فرد مورد سنجش قرار می گیرد!

بنابراین باد به غبغب انداختن مسئول، که مثلا من در فلان دانشگاه درس خوانده ام، من 600 عدد مقاله ی آنور آبی دارم، من داماد فلانی ام، من دکترای چه دارم...

و تو چه می فهمی که من چه کاری می کنم، عملی منطقی نیست.

 

ره راست باید نه بالای راست / که کافر هم ز صورت چو ماست

 

 

پ.ن:


یک امیرکبیر دیگر می خواهیم تا ما را از شرّ عناوین و مارک های جدید خلاص کند!


- ممکن است که فرآیند کار بسیار پیچیده باشد که از عهده ی هر کسی برنیاید، اما ارائه عملکرد و تشخیص آن کار دشواری نیست.


- مثلا در انرژی هسته ای همه ی ما دکترای فیزیک اتمی نداریم، ولی می توانیم از دکتر صالحی به خاطر کم کردن سوی رآکتورها انتقاد کنیم.

بی شعوری در ادارات

همه ی کسانی که در ادارات کار می کنند بی شعور نیستند، هر چند که همگی در معرض ابتلا قرار دارند.

اغلب به یک دوره کارآوزی سخت و طولانی - که خدمت نظام وظیفه نام دارد - نیاز هست تا افراد برای نشستن پشت میز و کاغذ بازی آماده شوند.

تلون مزاج هم معمولا بدون پاداش نمی ماند.هر چقدر قوانین انعطاف ناپذیر تر باشند، کارکردن برای بیشعور ها کسالت بارتر و خسته کننده تر می شود.

زمان،ازرشمندترین سلاح های بیشعورهای پشت میز نشین است. آن ها مقدار فراوانی از این سلاح را در اختیار دارند و شما هیچ. "فصل 11 کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت - ترجمه محمود فرجامی"

 

 

پی نوشت:

البته معدود کارمندان شریفی که به بیشعوری مبتلا نشده اند در طی زمان با درجا زدن و ... رو به رو می شوند