مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

فقط به کار خودت نباش

 

چو مردان ببر رنج و راحت رسان

مخنث خورد دسترنج کسان

 

خدا را بر آن بنده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است

 

کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست

که دون همتانند بی مغز و پوست

 

کسی نیک بیند به هر دو سرای

که نیکی رساند به خلق خدای


پ.ن:

زندگی شرافتمندانه با چاشنی خدمت به مردم.

معروفیت

ای کاش که در آسمان ها نزد آسمانیان معروف تر از زمین کنار زمینیان باشیم.

بی پولی و بد قولی

بی پولی بدقولی می آورد، و فقط یک مرد می داند که بدقولی چه دردیست...

 

که سفله خداوند هستی مباد

جوانمرد را تنگدستی مباد

کسی را که همت بلند اوفتد

مرادش کم اندر کمند اوفتد 

«سعدی»