مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

ما باید دوست بداریم

دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد،
ما باید مادرانمان را دوست بداریم.
وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه را به هم می ریزند،
ما باید بدویم دستشان را بگیریم،
تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند.

ماباید پدرانمان را دوست بداریم،
برایشان دمپایی مرغوب بخریم،
و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره مانده اند برایشان یک استکان چای بریزیم،
پدران ‚ پدران ‚ پدرانمان را،
ما باید دوست بداریم.

این شیشه اعتبارش بعض من و شماست

عباس : من خروس بی محلم اسی خان شمام سرتون شلوغ پلوغه، میرم سر یه فرصت خدمت می‌رسم.

اسی: بیشین عباس آقا، نقد رو ول نکن ... اوس کریم 120 سال بهت عمر با عزت بده من خودمو عرض می کنم: آدمیزاد گاهی وقتا با یه عطسه، فقط و فقط با یه عطسه روده میترکونه و افقی میشه... این شیشه اعتبارش بعض من و شماست... آنفارکتوس در کمین همه‌ی ماست، قبول نداری؟

این آخرین بازی دوران کودکیته!

یک زمانی میرسه که آدمهایی که می‌شناختی از آدم هایی که الان می‌شناسی یا شاید بعداً  خواهی شناخت بیشتره، نمی‌دونم توی چه مقطع زندگی هر آدمی اون زمان برسه ولی قطعا دلگیر ترین دوره عمرشه... برای پیرها قطعیه ولی جوان ها رو نمیدونم !

همیشه فکر میکنم پیرها چطور این همه درد خاطرات گذشته رو به دوش میکشن، این که شاید تو آخرین نفر هر جمعی که باهاش خاطره داشتی باشی...

یک جایی یک جمله خوندم که بعضی وقتا عجیب توی ذهنم می‌چرخه و این بود که یک روز بدون این که بدونی آخرین فوتبال یا دوچرخه عمرت رو توی بچگی انجام میدی و میری خونه و دیگه تمام.


از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن

فردا که نیامده‌ست فریاد مکن


بر نامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

الهی ای خالق بی مدد

الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد،

 ای اول بی بدایت و ای آخر بی نهایت

 ای ظاهر بی صورت و ای –باطن بی سیرت،

 ای حی بی ذلت

 ای مُعطی بی فطرت و ای بخشندهٔ بی منت، 

ای دانندهٔ رازها، ای شنونده آواز ها، ای بینندهٔ نماز ها، ای شناسندهٔ نام‌ها، ای رسانندهٔ گامها،

 ای مُبّرا از عوایق، ای مطلع برحقایق،

 ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب‌های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر،

 از بنده خطا آید و زَلَّت و از تو عطا آید و رحمت

سلام

«چرا هستم؟» سوال بی‌جوابم بود از هستی

تو دادی با سلام خود جواب من، سلام ای عشق!


گرچه با تو دور زندگی تند است اما باز

سلام ای شط شیرین شتاب من! سلام ای عشق!

اغلب اوقات با کار اداری

همیشه نه ولی اغلب اوقات وقتی به یک اداره دولتی مراجعه می کنم دلم میشکنه، تا جایی که راه داشته باشه آدم رو تحقیر می کنند و کوچکترین احترامی برای زمانت قائل نیستند.

الهی به امید تو

رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿۲۴﴾


پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی من به آن نیازمندم!


سوره مبارکه القصص

زندگانی درد بی درمان ماست...

زندگانیم و زمین زندان ماست
زندگانی درد بی درمان ماست

راندگانیم از بهشت جاودان
وین زمین زندان جاویدان ماست

گندم آدم چه باما کرده است
کآسیای چرخ سرگردان ماست

خضر راه خویشتن باش ای رفیق
چشم گریان چشمه ی حیوان ماست
 
ادامه مطلب ...

روزهای عید کجا رفتند؟!

بهار آمد، نبود اما حیاتی
درین ویران‌سرای محنت‌آور
بهار آمد، دریغا از نشاطی
که شمع افروزد و بگشایدش در!

 

مهارت

مهارت بحث خیلی مهمیه، هر چی سنم بالاتر میره بیشتر نگران میشم که چرا مهارت های کمی کسب کردم و چرا اونهایی که داشتم رو توسعه ندادم، نگرانم که این نداشتن مهارت چقدر به زندگی و کسب و کارم تا به امروز لطمه زده!

سال نو مبارک باشه، این عید کسل کننده ایه و فقط به امید برگشتن پیش یار سپری می کنیم

کی فکرش رو میکرد یک ویروس اینطور معادلات دنیا و اولویت های آدم ها رو دگرگون کنه...