مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

زامبی‌ها

قراره دنیا رو با لشکر زامبی‌های مجازی و رهبری سلبریتی‌ها با خود کنترلی زامبی‌ها( یک ماتریکس نسبتاً پیچیده و پیوند قدرت و پول و شهرت) یک دست کنند و مدیریت کنند.

اگر میخوایی خدمت کنی بیا دم گاو رو بگیر

چنین آورده اند در حکایت که جوانی بوده است جویای نام و (نان) و در بازار میگشت به طلب شغل؛ و همزادگان را می گفت: سهم لکم و سهم لی.

 یعنی: ای سالکان پُر تاب و توان،  و ای مالکان مشاغل پر آب و نان سهمی به جهت خود بردارید از این نعمت که شماراست سهمی مرا دهید که آخر من نیز از شمایانم و دست من با دست شما در یک کاسه باید بودن.

گویند، روزی در راه گاوی دید، یله و کسی طالب آن گاو، نه. پس دست باز کرد و دم آن گاو فرا چنگ آورد. گاو را پروای جوان نبود. سم بر زمین می کوبید و شاخ می انداخت و دم از دستان خالص می خواست کردن. جوان اندیشید که من، تنها با این گاو برنیایم پس "قدیر" را گفت: ـ بچسب از شاخ حیوان! و این قدیر پسرخاله وی بود و بچسبید. گاو را ناآرامی پدید شد. خواست تا جفتک پراند. دهان بگشود و نعره برآورد. جوان فریاد زد: ای "زینل" بیا و بچسب. ( و آن زینل همبازی وی بود در کودکی) و بیامد و بچسبد.

ای "غضنفر" بیا و بچسب.

و غضنفر همسایه بودو بیامد و بچسبید. گاو گردن فراز کرد.

ـ ای "...." بیا و بچسب.

و آن "...." هم داماد غضنفر بود و جوان، نام وی نمی دانست و به قیافه می شناخت. بیامد و بچسبید و چون اندک زمانی بگذشت، گروهی عظیم و کله و پاچه و زبان و سم و دم، آن چه خوردنی بود و آن چه بردنی و آن گاو به غیایت نحیف گردیده بود و لاغر و آن گروه می گفتند:

ـ ای گاو تو را رها نکنیم الا این که گاوی فربه بیابیم و دم وی به چنگ آریم.

 و در کتاب »معرفة الگاو« آمده است که گاو برکت باشد و دم وی شغل، و گرده وی بنز سواری، و سر وی بورس(که بروند و دلار

باز آرند)، و گردن وی میز، و گوش وی مبل راحت! نعره وی، حق البوق و دست وی، دستمایه و پای وی تکیه گاه ایمن و شیر وی

روزی بی زوال و پشک وی زر ناب.


پی نوشت:

این مطلب رو چند سال پیش وقتی دانشجو بودم خوندم و توی نشریه منتشر کردم شورای منحله گسترش زبان و ادبیات فارسی یک سایت داشت که این داستان رو از نویسنده ای به نام آقای منوچهر احترامی نقل کرده بود.

وقتی خبر فولاد مبارکه رو خوندم فقط این داستان جلوی چشمم اومد تا تصمیم گرفتم از نشریه کپی کنم و اینجا بیارمش.

مستندات زندگی

این 60 روز بهاری سه تا مستند دیدم که جذاب بودند و حس بهتری به زندگی برام ایجاد کردند:


- سیاره زمین 2-Planet Earth II-  محصول بی بی سی ملعون که این بار هم مثل فصل یکمش شاهکار کردند از فیلم برداری تا صدا گذاری معرکه است و آدم رو با سایر مخلوقات روی کره ی زمین آشنا می کنه ، برای من که دیگه ده سالی هست که فقط مسیر خونه و سر کار و دانشگاه رو میرم واقعا لازم بود و حس خوبی گرفتم.


- این مستند رو به نظرم باید در ادامه همون سیاره زمین دید، دنیای کوچک-Tiny World- ! این یکی یک سر و گردن از سیاره زمین بالاتره البته خوب جدیدتر هم هست و امکانات خیلی بیشتری قطعاً تونستن به کار بگیرند و این هم محصول آمریکای جهانخوار هست در سال 2020.


- و اما آخری که دید جالبی نسبت به نظام های سیاسی اقتصادی دنیا بهم داد و وضعیت الان را برایم قابل درک تر کرد با کمی تمایلات کمونیستی( اینا رو بابام گفت که طبق کتاب کاپیتال مرحوم مارکس تدوین شده) محصول کشور فرانسه به اسم سرمایه در قرن بیست و یکم -capital in the twenty-first century- یک مستند خوش ساخته که حتما باید دید.

دنبال موفقیت نباشید!

نقلی هست از مرحوم انشتین که می فرماید دنبال موفقیت نباشید ، سعی کنید فرد ارزشمندی شوید.


خیلی جمله ی مهمیه و الان که تقریبا یک دوره از کارهای اداریم تمام شده و با چندی از کارمندان بیشرف و تکدی گر دولتی روبه رو شدم بیشتر درکش می کنم.


آقای عزیز عزیز! دنبال این که زود درس رو تمام کنی و موفق بشی و بعد حس کنی که مملکت ارزش تو رو درک نمیکنه و اگر زور بزنی با رانت بابا میتونی بچپی توی یک اداره و دهان مردم رو مورد عنایت قرار بدی و با این که حق یکی دیگه رو خوردی نشستی پشت میز و کار من رو راه نمی اندازی و با چرندیاتی مثل مگه چقدر حقوق می گیرند درخواست رشوه کنی، نباش!

سعی کن آدم ارزشمندی باشی.

میلیاردر هم بشی با یه سرفه کرونایی با ریق رحمت رو سر بکشی.

اینقدر خودت رو پایین نیار!


من خیلی خیلی کمتر از تو حقوق می گیرم. جدای از کارم که توی یک شرکت خصوصی هست چندین کار به صورت مردم نهاد هم انجام میدم تا بتونم ارزشمند تر باشم.

تو هم سعی کن ، شاید بتونی.

جمعه

آدم از دست خودش خسته میشه 

با لبای بسته فریاد میکنه

جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه 

مالیات و خراج

پرده اول؛

علی الراس شدن شرکت و بستن نزدیک به چندین میلیون تومان مالیات درآمد و حقوق و جریمه های رنگارنگ به ناف شرکت بی پول ما به دلیل جواب ندادن تلفن و نتواستن چک کردن اسناد .


پرده دوم؛

اعتراض کتبی به مالیات وارده و تماس با ما بابت توافق.

سه روز مذاکره و سر انجام بخشش دو سوم مالیات و توافق با ممیز.


پرده سوم؛

تماس امروز ممیز با موبایل بنده و این که من هوای شما رو داشتم حالا شما چه میکنید و ...


اول کار رو انجام داد و بعدش تقاضای شیرینی کرد که مدیون هم بشیم.



فلسفه زندگی در همراهی با رفیق

در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودنم خوش حال باشم یا نباشم، چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم.

فارغ از قضاوتهای آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ای بودم که می درخشیدم .

آن روزها میلیون ها مشغله دل گرم کننده در پس انداز ذهنم داشتم.

 از هیأت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها، از رنگ و فرم سنگ ها گرفته تا معمای باران ها و ابرها. 

از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار، همه و همه دل مشغولی های شیرین ساعات بیداریم بودند.

 به سماجت گاوها برای معاش، زمین و زمان را می کاویدم و به سادگی بلدرچین ها سیر می شدم.

گذشت ناگزیر روزها و تکرار یک نواخت خوراکی های حواس، توقعم را بالا برد.

 توقعات بالا و ایده های محال مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران نوجوانیم بود.

 مشکلات راه مدرسه، در روزهای بارانی مجبورم کرد به خاطر پاها و کفش هایم به باران با همه ی عظمتش بدبین شوم، و حفظ کردن فرمول مساحت ها، اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد.

هرچه بزرگ و بزرگ تر شدم به دلیل خودخواهی های طبیعی و قراردادهای اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و دورتر افتادم.

 این روزها و احتمالاً تا همیشه، مرثیه خوان آن روزها باقی خواهم ماند.

تلاش می کنم به کمک تکنیک بیان، و با علم به عوارض مسموم زبان، آن همه حرکت و سکون را بازسازی کنم، و بعضاً نیز ضمن تشکر و سپاس از همه همنوعان زحمتکشم که برایم تاریخ و تمدن ها ساخته اند گلایه کنم، که مثلاً چرا باید کفش هایمان را به قیمت از دست دادن پاهایمان بخریم؟ و چرا باید برای یک گذران سالم و ساده، خود را در بحران های دروغ و دزدی دیوانه کنیم؟چرا باید زیبایی های زندگی را فقط در دوران کودکی مان تجربه کنیم؟ حال آنکه ما مجهز به نبوغ زیباسازی منظومه هاییم! هان؟

در مقایسه ی با آن ظلمات سنگین و عظیم "نبودن"، "بودن" نعمتی است که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است. 

بدبینی های ما عارضه های بد حضور و ارتباطات ماست.

فقر و بیماری و تنهایی و مرگ ، هیچ گاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد.

 منظومه ها می چرخند و ما را با خود می چرخانند.

 ما، در هیأت پروانه هستی، با همه توانایی ها و تمدن هایمان شاخکی بیش نیستیم.

 برای زمین، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد.

یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست.

 اگر ردپای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم، سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هر مفهومی نشسته ایم و همه چیزهای تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو می کنیم.

به نظر می رسد، انسان آسانسورچی فقیری است که چرخ تراکتور می دزدد.

 البته فقط به نظر می رسد! تا نظر شما چه باشد؟!

زندگانی درد بی درمان ماست...

زندگانیم و زمین زندان ماست
زندگانی درد بی درمان ماست

راندگانیم از بهشت جاودان
وین زمین زندان جاویدان ماست

گندم آدم چه باما کرده است
کآسیای چرخ سرگردان ماست

خضر راه خویشتن باش ای رفیق
چشم گریان چشمه ی حیوان ماست
 
ادامه مطلب ...

سهام عدالت

ده سال پیش سهام بین مردم با وضعیت مالی ضعیف تقیسم کردند ، از بس اقتصاد فراز و نشیب داشت خیلی از اونایی که سهام ندارن الان فقیر تر از قبلی ها هستند.