مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

سختی کارهای سخت

این دوماه درگیر دوتا پروژه پیچیده بودم، با این که مصیبت نامه ‌ای بودن واسه خودشون ولی خداروشکر با سربلندی و خاطره شیرین و کلی تجربه تمام شدند و خدارا از این بابت شکر می کنم.

می فرمایند که سختی ها آسان نمی شن ظرفیت ما بیشتر میشه.

دنبال موفقیت نباشید!

نقلی هست از مرحوم انشتین که می فرماید دنبال موفقیت نباشید ، سعی کنید فرد ارزشمندی شوید.


خیلی جمله ی مهمیه و الان که تقریبا یک دوره از کارهای اداریم تمام شده و با چندی از کارمندان بیشرف و تکدی گر دولتی روبه رو شدم بیشتر درکش می کنم.


آقای عزیز عزیز! دنبال این که زود درس رو تمام کنی و موفق بشی و بعد حس کنی که مملکت ارزش تو رو درک نمیکنه و اگر زور بزنی با رانت بابا میتونی بچپی توی یک اداره و دهان مردم رو مورد عنایت قرار بدی و با این که حق یکی دیگه رو خوردی نشستی پشت میز و کار من رو راه نمی اندازی و با چرندیاتی مثل مگه چقدر حقوق می گیرند درخواست رشوه کنی، نباش!

سعی کن آدم ارزشمندی باشی.

میلیاردر هم بشی با یه سرفه کرونایی با ریق رحمت رو سر بکشی.

اینقدر خودت رو پایین نیار!


من خیلی خیلی کمتر از تو حقوق می گیرم. جدای از کارم که توی یک شرکت خصوصی هست چندین کار به صورت مردم نهاد هم انجام میدم تا بتونم ارزشمند تر باشم.

تو هم سعی کن ، شاید بتونی.

چه کنیم با تهدید موجودیت!

از دیروز مجددا تصمیم گرفتم که متمرکز بشم روی موضوع پایان نامه، تا رسیدم خونه فیلم هامون رو گذاشتم و زارزار زدم زیر گریه ، حقیقتاً فهمیدن فیلم های مهرجویی برای من بیسواد خیلی سخته ولی تا حدودی میشه از بازی ها و دیالوگ ها لذت برد، علی الخصوص که نقش اول عمو خسرو باشه.

امروز هم که تا رسیدم انگار با پتک زدن توی سرم ، احتمالا آفتاب زده شده بودم و گرفتم خوابیدم تا الان.

زیست شبانه رو با یک چایی تیره که معلوم نیست چه زمانی دم کشیده بود شروع کردم و آمدم پشت میز کارم که به موضوع پایان نامه برسم.

همین الان که باید روی موضوع پایان نامه کار کنم دستگاهی روبه رومه که حاصل تلاش 9 ماهه یک تیم 10 نفرست و البته هنوز تکمیل نشده و یک مقداری شبیه آینه ی دقه! چون هنوز که هنوزه باید روش فکر بشه ، کار بشه و هزینه بشه.

از پارسال دارم روی یک مدل مدیریتی و اقتصادی برای شرکتی که توش کار میکنم فکر می کنم(البته نه به طور منظم ، یک بار یک سال پیش بود ، یک بارم دیروز) احساس می کنم اگر بتونم این طرح رو بنویسم و مدیرم رو مجاب کنم که اجراییش کنه به نتایج مفید و بردبردی در شرایط اقتصادی الان میرسیم.

دانشگاه ، خونه و داستان هایی که ساعت ها فکرت رو مشغول میکنه که حالا چیکار کنی که بتونی حداقل این شرایط رو حفظ کنی. یعنی به عنوان یک شهروند معمولی خیلی تلاش کنی میتونی شرایط فعلی رو حفظ کنی، یعنی امیدت به حفظ شرایط فعلی باشه.

مثلا شرکتت ورشکست نشه، از دانشگاه اخراج نشی،همین خونه ای که هستی یا محله ای که هستی رو بتونی حفظ کنی!( و مثل پرویز نشی که دو هفته ای زندگیش یک پنجم شد.)

باری به هر جهت باید فعلا به بقا ادامه بدیم.

ممیزی

قبل از ممیزی، هر مطلب را چند بار با ترس زیاد می خوانم تا مبادا اشتباهی در نوشته ها باشد، اما بعد از طی کردن فرآیند تفتیش و گرفتن مجوز چاپ، مطالبم را مجددا با خونسردی و علاقه زیاد بررسی می کنم و هر وقت که به اشتباه فاحشی بر می خورم با لحنی خنده دار از خودم می پرسم که اینها دقیقا دنبال چه چیزی می گردند؟

بی شعوری در ادارات

همه ی کسانی که در ادارات کار می کنند بی شعور نیستند، هر چند که همگی در معرض ابتلا قرار دارند.

اغلب به یک دوره کارآوزی سخت و طولانی - که خدمت نظام وظیفه نام دارد - نیاز هست تا افراد برای نشستن پشت میز و کاغذ بازی آماده شوند.

تلون مزاج هم معمولا بدون پاداش نمی ماند.هر چقدر قوانین انعطاف ناپذیر تر باشند، کارکردن برای بیشعور ها کسالت بارتر و خسته کننده تر می شود.

زمان،ازرشمندترین سلاح های بیشعورهای پشت میز نشین است. آن ها مقدار فراوانی از این سلاح را در اختیار دارند و شما هیچ. "فصل 11 کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت - ترجمه محمود فرجامی"

 

 

پی نوشت:

البته معدود کارمندان شریفی که به بیشعوری مبتلا نشده اند در طی زمان با درجا زدن و ... رو به رو می شوند