الان در مسیر برگشت به خونه بعد ۱۳ ساعت کار هستم، این دو هفته کلی چالش و مسئله رو پشت سر گذاشتیم و تنها موضوعی که خستهام کرد بی مسئولیتی یکی شرکتهای طرف قرارداد هست که گندزده به برنامههام.
پیشبینی میکنم هفته آینده کارها سبکتر بشن.
در ادامهی مطلب قبلی که چطور مخترع بشیم، یکی از مواردی که خودم باهاش برخورد داشتم چگونگی رسم نقشههای فنی بود به طوری که هم داور متوجه بشه، هم سرمایه گذار و هم کسی که باید بسازتش!
از دو سال پیش که آخرین اختراعم رو ثبت کردم تا امروز هوش مصنوعی تجاری پیشرفت چشمگیری داشته بنابراین رفتم جستجو کردم ببینم آیا امکان این که برای هوش مصنوعی بگی و اون نقشه بکشه وجود داره که دیدم نه! هر چند الان که فکر می کنم دردسر توضیح دادن یک نقشه تا کشیده بشه هم اونقدرا کم نیست.
بنابر این جستجوم رو تغییر دادم به این که چطور میشه نقشه های ساده را رسم کرد، من خیلی دوست داشتم سالید ورک رو یاد بگیرم ولی متاسفانه هیچ وقت فرصتش پیش نیامد و حرفهای بودن مهدی عرب در این زمینه باعث شده بود که کلا بهش نیازی پیدا نکنم تا امروز که مهدی توی اهواز به زمین هاش میرسه و من در تهران دارم کارهای قبلی رو تکرار می کنم، بگذریم.
طبق جستجوهایی که انجام دادم یک نرم افزار به نظرم سبک برای کامپیوتر خسته من اومد و تصمیم گرفتم تا نصبش کنم و یاد بگیرم.
بنابر این برنامه FreeCAD رو از اینجا دانلود کردم و چون هیچ چیزی ازش سر در نمی آوردم آموزش مختصری از اینجا پیدا کردم ( البته چون بی صداست توصیه میکنم سرعت ویدئو رو بالا ببرید وگرنه وسطش چرت میزنید یا یادتون میره که داشتید چیکار میکردید.)
و حاصل شد یک طرح که احتمالا قرار بوده یک واشر ساده باشه، حس میکنم در سن 7 سالگی از من خواستن با دست راست دو دور از روی درس پتروس فداکار بنویسم.
ابزارهای کاربردی خیلی خوبی داره و فکر میکنم اگر دو هفتهای بشه تمرین کرد احتمالا طرحهای آبرومندانهتری بشه کشید.
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریدهای من ز جهان بریدهام
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم
گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری
که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطفِ خدا
ور نه آدم نَبَرد صرفه ز شیطانِ رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش
چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم
قبلاً یعنی حدود 10 سال پیش این صفحه را با همین توضیحات پر کردم و میخواستم اینطور ثبت بشود فکر کنم الان وقت عوض کردن و نو نوار کردن است.
پس قبلی ها رو اینجا مینویسم که فراموش نکنم!
به نام خدا
این یادداشت را بر اساس اطلاعات شخصی و تجربه ثبت چند اختراع مینویسم، بنابراین جزئیات دقیق حقوقی را باید از وکیل پرسید، ولی فکر می کنم ضروری است تا تجربیاتم را با یک نقشه راه کوتاه برای کسانی که علاقمند به ثبت اختراع هستند ترسیم کنم .
قبل از آن چند نکته:
1- اگر با این روش موفق به ثبت اختراع شدید لطفاً به چند نفر دیگر هم آموزش دهید.
2- اختراع به نظر بنده کاربرد علم است و یک ابزار تجاری محسوب میشود، لذا با دید تجاری کردن محصول یا فرآیند آن را ثبت کنید.
3-خیل مخترعین و مکتشفین، از اولین نفری که پیاز را کشف کرد تا دانشمندی که امسال نوبل فیزیک گرفت مبین این حقیقت است که به اندازهی عمر بشریت، آدمهای مبتکر و خلاق وجود داشته و دارد، پس لطفاً متواضع باشید.
4- مثال هایی که میزنم کاملاً علمی و جنبه طنز ندارند (حداقل تا حد زیادی).
5- مراحل به طور کاملا خلاصه بیان شدهاند و لاجرم ممکن از بخشهایی از قلم افتاده باشد که اگر عمری باقی بود به مرور تکمیل خواهم کرد.
ادامه مطلب ...
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
امروز روز جهانی اعتیاد شغلی هست(Workaholic ) و روز قلم در تقویم ملی
یک زمانی میرسه که آدمهایی که میشناختی از آدم هایی که الان میشناسی یا شاید بعداً خواهی شناخت بیشتره، نمیدونم توی چه مقطع زندگی هر آدمی اون زمان برسه ولی قطعا دلگیر ترین دوره عمرشه... برای پیرها قطعیه ولی جوان ها رو نمیدونم !
همیشه فکر میکنم پیرها چطور این همه درد خاطرات گذشته رو به دوش میکشن، این که شاید تو آخرین نفر هر جمعی که باهاش خاطره داشتی باشی...
یک جایی یک جمله خوندم که بعضی وقتا عجیب توی ذهنم میچرخه و این بود که یک روز بدون این که بدونی آخرین فوتبال یا دوچرخه عمرت رو توی بچگی انجام میدی و میری خونه و دیگه تمام.
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینهٔ سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا