مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

به نام مادر

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهن گرفتن آموخت


شبها بر گاهواره من

بیدار نشست و خفتن آموخت


دستم بگرفت و پا بپا برد

تا شیوه راه رفتن آموخت


یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت


لبخند نهاد بر لب من

بر غنچه گل شکفتن آموخت


پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست


این روزها وقتی آقا عرفان و مامانش رو میبینم به این فکر می کنم که چقدررر یک مادر باید به نوزاد رسیدگی کنه تا حتی بتونه شیر بخوره، هم دلم برای مامانم تنگ میشه و هم بیشتر ممنون خانمم میشم که توجه خاصی به همه‌ی جنبه های زندگی آقا عرفان داره و مدام بهش یادآوری میکنم که پسرمون مثل خودم قراره عاشقت بشه. امروز هم  سه تایی سومین ساگرد ازدواجمون رو جشن میگیریم.

چرت خماری

آقا عرفان به طور متوسط هر دو ساعت گرسنه میشه، بیدار میشه و شروع میکنه به غر زدن و وقتی دید که خواب ما سنگین تر از این حرفاست نعره میکشه.

این باعث میشه که توی یک خواب 6 ساعته حداقل 3 بار بیدار بشیم و کلی تشریفات به جا بیاریم.

و در نهایت سر کار چرت های کوتاه بزنم با چهره‌ی غلط اندازی که برام درست شده ترکیب جالبی شده.

11 شهریور آقا عرفان به خانواده پیوست

امروز آقا عرفان  عضو جدید خانواده سه نفره ما 15 روزه شد، این روزها تجربه‌های شکفت انگیزی دارم، از اولین گریه‌اش، گرفتن شناسنامه‌اش، تا امروز که قبل از همه بیدار شده بود و با چشمای درشتش منتظر بود که خدمات مطلوب رو بهش برسونیم.

نکته‌ی خیلی مهمش اینه که دیگه ابداً کنترل زمان دست خودت نیست و فاصله طلایی برای درست کردن شیر خشک بین بیدار شدن و فریاد زدن آقا عرفان کمتر از دو دقیقه است.