مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

بولتن امروز و کمی قبل تر: بنزین ما کو؟

بنزین ما کو؟!

- این رو اینجا می نویسم که فراموش نکنم ما از هکر هم شانس نیاوردیم، سیستم کارت سوخت و چندتا تابلو تبلیغاتی رو هک کرده بودند و روش نوشته بودن بنزین ما کو؟ و باعث شد که ملت یک هفته ای بنزین آزاد بزنن. حیف که ادب اجازه نمیده واکنشی که لازمه رو به گروه هکری مذکور داشته باشم.


سمپوزیوم آب گواتمالا 

- وسط این شلوغی‌های دنیا معلوم نشد آقای احمدی نژاد داره چیکار می کنه !


دین اینترنشنال

- گیر جماعت شیرینی افتادیم که الان تبدیل به یک فرقه شدن و ایدئولوژیشون از رسانه میاد،ظاهراً مرضی فراملیتی هست.


امنیت ما کو؟!

امروز صبح حوالی ساعت 6 خبر ناراحت کننده‌ای از استاد داریوش مهرجویی کارگردان برزگ سینمای ایران و همسر ایشان شنیدم.


جنایت ته نداره؟

یک حکایتی بود طرف میره پیش قاضی شکایت میکنه که یکی اومده خونه من نصفه شب گوسفند من رو دزدیده، قاضی رو به دزده می کنه میگه: دزدیدی؟ دزده می گه: آره. 

 قاضی میگه: پس حق با صاحب گوسفنده باید بهش پسش بدی.

دزده میگه: آقای قاضی این انصاف نیست، زحمت کشیدم رفتم آمار این یارو رو درآوردم، رفتم پول دادم طناب خریدم، شب بیداری کشیدم، نصفه شبی خطر کردم پریدم توی خونه اش، گوسفند با اون وزنش رو بلند کردم بردم با خودم... قاضی میگه راست می گی والا حق با تو هم هست.

 این حکایت طرف وسط گرفتن  برای صهیونیست‌ها و فلسطینی هاست و میشه سطرهای زیادی نوشت ولی به همین حد بسنده می کنم. «خیر الکلام ما قل و دل»


دنیای ضعیف کش که از حق دور است

حق را به‌ قوی می دهد و معذور است


بیهوده سخن ز حق و باطل چه کنی؟

رو زور بدست آر که حق با زور است

به هنگام سیه روزی عَلَم کن قد مردی را

به هنگام سیه روزی عَلَم کن قد مردی را

ز خون ِ سرخ فام خود بشوی این رنگ زردی را


نصیبِ مردم دانا به جز خون جگر نبود

در آن کشور که خلقش کرده عادت ، هرزه گردی را


ز لیدرهای جمعیت ندیدم غیر خودخواهی

از آن با جبر کردم اختیار اقدام فردی را


کنون تازم چنان بر این مبارزهای نالایق

که تا بیرون کنند از سر هوای هم نبردی را


شبی کز سوز دل شد برق ِ آهم آسمان پیما

چو بخت خود سیه کردم ؛ سپهرِ لاجوردی را

به یاد برادرانم در هفت تپه

پیش خود تا فکر نفع بی نهایت می کند
کارفرما کارگر را کی رعایت می کند؟

ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه
کآن ز داس و دست دهقانان حکایت می کند

فوری از نای وزیر آید نوای راضی ام
از فلان مامور اگر ملت شکایت می کند

آخر ای مظلوم، از مظلوم چون خود یاد کن
چون ببینی ظالم از ظالم حمایت می کند


آه مظلومان چو آتش در میان پنبه است

چون فتد اینجا، به آن جا هم سرایت می کند

من چه دانم من چه دانم!

با این که چندین ماهی از دعوت مسئولین رده بالا تا متوسط کشورهای مختلف در ایران می گذرد هنوز متوجه نشدم در کشوری که حقوق کارگر ها هر 5 ماه به 5 ماه با تاخیر پرداخت می شود ، پول تشریفات و هزینه ی یک روز تعطیل شدن کشور را چه کسی داد؟

اصلا چرا باید کشوری که به قول خودتان یا ورشکسته است یا عرضه ی مدیریت مالی جزء برای پرداخت حقوق کارگران را هم ندارد این چنین شو هایی برگزار می کند؟

لابد برای تبادل ارتباطات و آشنا شدن با ایران!

 دکی ! خوب اینا رو که شاه بهتر از شما انجام می داد، ما جشن 2500 ساله می گرفتیم وقتی که دعوت سفیر و وزیر مد نبود...

اگر شما دچار محاسبه شده اید( مودبانه ی خریت) من برایتان یادآوری می کنم که کارگر توانایی تامین زندگی خود را با حقوق ماهیانه هم ندارد چه برسد به پرداخت های چند ماه یکبار.


پ.ن: یک آقایی هست در همین مملکت که 38 عنوان شغلی دارد ، اگر برای هر کدام فقط 100 هزارتومن حقوق دریافت کند ، حداقل حقوق 3 ماه یک کارگر را می گیرد.


باز گویم این سخن را گرچه گفتم بارها

می نهند این خائنین بر دوش ملت بارها


پرده های تار و رنگارنگی آید در نظر

لیک مخفی در پس ِ آن پرده ها اسرارها


مارهای مجلسی دارای زهری مهلکند

الحذر باری از آن مجلس که دارد مارها


دفع این کفتارها گفتار نتواند نمود

از ره کردار باید دفع این کفتارها


کشور ما پاک کی گردد ز لوث خائنین

تا نریزد خون ناپاک از در و دیوارها


مزد کار کارگر را دولت ما می کند

صرف جیب هرزه ها ، ولگردها ، بیکارها


از برای این همه خائن بُوَد یک دار کم

پُر کنید این پهن میدان را ز چوب دارها


دارها چون شد به پا با دست کین بالا کشید

بر سر آن دارها سالارها ، سردارها


فرخی این خیل خواب آلود مست غفلتند

این سخنها را بباید گفت با بیدارها

تاریخ گواه است به برجستگی ما

با آن که کسی نیست به وارستگی ما

هست از چه به گیسوی تو دلبستگی ما؟

 

بشکست مرا پشت اگر بار درستی

میزان درستی شده بشکستگی ما

 

ما خسته دلان قلب جهانیم و از این رو

دل خسته جهانیست ز دل خستگی ما

 

در مملکتی کآتش آشوب بود تند

بیجا نبود کندی و آهستگی ما

 

از حسن عمل با خط برجسته از این پس

تاریخ گواه است به برجستگی ما

 

"فرخی یزدی"

 

 

پی نوشت:

تقدیم به حسین، دوست عزیزم 

و سایر مجاهدین راه حق و عدالت