مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

کابوس به مثابه چپ کردن با ماشین

بعضی روزها که بعد از کابوس بیدار میشی یه آخیش میگی که خداروشکر خواب بود.

بعدی وقتا هم میگی چقدر این خواب بد طولانی شده و دنبال بیدار شدن یا دکمه برگشتش میگردی.

سه سال پیش دقیقا توی آذرماه که چپ کردم هم دنبال دکمه‌ی برگشتش بودم یا وقتی که رفتم شهرستان همه تسلیت می‌گفتن فکر می‌کردم سرکارم و الان با یه بیدار شدن همه چیز تموم میشه و کل مشکلات با آخیش ختم میشه 

کلا سر میکنیم

امروز دوتا از سایت هایی که دوران دانشجویی برده بودیم بالا رو به خاطر هزینه های بالای نگهداری آوردم پایین.

ما هنوز خیلی خوشبختیم امیر

کولر ماشین خراب، گرمای هوا روی 45 درجه سانتیگراد، موتور ماشین هم بعد از دوبار تعمیرات اساسی دوباره ریپ میزنه!

رفیق ما زنگ زده بهم و می گه کلا هر حرکتی که میزنیم می خوره به بن بست بی پولی.

گفتم: امیر من دیروز به مهدی هم گفتم ما هنوز خیلی خوشبختیم که مشکلاتمون با پول حل میشه!

- آره می دونی چرا؟

- چرا؟

- چون توی کف هرم مازلو قرار داریم و به فکر زنده موندنیم دیگه فرصتی نمی مونه که مشکل دیگه ای داشته باشیم... !

بندر و زندگی

چند روز پیش دوباره توفیق شد برای یک ماموریت کاری برم بندرعباس، بندر عباس عجیب من رو یاد خونه و خاطراتم در خرمشهر میندازه.

اونجا یک پیر مرد رو دیدیم که از کردستان در جوانی مهاجرت کرده بود بندر و با بازرگانی سرمایه ی خوبی هم زده بود.

پای حرفش نشستیم می گفت وقتی جوان بودم اومدم اینجا ولی فکر نمی کردم که قرار باشه همیشه اینجا بمونم، آدم وقتی جوونه فکر می کنه هر لحظه که خواست می تونه باشه ولی یواش یواش تغییرات رو حس می کنی، دوستان میرن، خانواده ات می رن ... .


دیروز همین حس به خودم دست داد وقتی با خودم خلوت کردم دیدم چقدر راست میگه، قبل از 18 سالگی و ترک خونه فکر می کردم قراره چند بار زندگی کنم ! واقعا فکر می کردم که قراره چندین بار زندگی کنم ، مهندس بشم، پزشک بشم، خواننده بشم، فیلسوف بشم، نویسنده بشم، تاجر بشم ، فئودال بشم ، دهقان بشم ولی نشد!

وقتی مدرسه هستی فکر می کنی مشکل مدرسه است ، میری دانشگاه فکر می کنی مشکل دانشگاهه! بعد هم که پشت میز کارمندی میشینی فکر می کنی مشکل اداره است! در حال حاضر فکر می کنم مشکل بی پولیه اما احتمال می دم به این نتیجه  برسم که مشکل ظرف محدود فرصت های ماست، این هم خیلی برام جذابه که یک روز قراره همه ی این داستان تمام بشه هم نگرانم کنه که این ظرفیت محدود رو درگیر چی کردم؟!

درد رشد

خیلی سال پیش وقتی کوچولو بودم یک جاییم درد میگرفت میرفتم اول پیش مامانم نازم می کرد بعد میرفتم پیش بابام می گفت داری رشد می کنی به همون خاطره!


امروز صبح با درد عجیب گردن بیدار شدم طوری که نمی شد تکون بخورم فکر کنم خیلی دیگه بزرگ شدم 29 سالم شده امروز فقط امیدوارم مثل آدم بزرگا نشم.


اوضاع خیلی خیطه

دیروز یک بحث احمقانه با مدیرم داشتم، هرچند که اولش اونقدر احمقانه به نظر نمی رسید.

گفت : این ماشینی که من دارم خیلی توی چشمه و وقتی میرم مرکز شهر احساس امنیت ندارم میخوام یه ماشین سبک تر بگیرم نظرت چیه؟

گفتم: بله خوب ،ولی  به هر حال ماشین های داخلی هم مشکلات خودشون رو دارند و باید یه زنبیل بذاری توی تعمیرگاه که از حوصله شما خارجه!

- آره اینم هست ، ولی این ماشین هم اذیت خودش رو داره هر سری میبرمش تعویض روغن حداقل 12میلیون هزینه داره( اینجا فهمیدم که بحثم احمقانه بوده چون هنوز دارم برای 8میلیون تعمیر موتوری که قبل از عید پرداخت کردم تاوان می دم!)


خلاصه امر فکر میکنم بدبختی مثل آدامس میمونه یا شایدم مثل یه چرخ دنده معیوبه، هیچوقت تمام نمیشه فقط در مقاطعی شکلش تغییر میکنه.

یک هفته دیگه سرماه میرسه و من الان مشکلات بزرگتری از حقوق خودم دارم. خدا کمک کنه اینم رد کنیم.

مادر رفت یادش ماند

دو هفته ای هست که مادرم را به خاک سپردیم.

هنوز منتظرم تلفنم زنگ بخورد صدای مهربانش را بشنوم.

10 سال در غربت دویدم هر کاری کردم که خوشحالش کنم ، حالا که داشتم نتیجه می گرفتم مادر رفت.


مادر مهربان و دلسوزم، نشد محبتت را جبران کنم. حلالم کن.

ابتکار عمل هر کاری که داشتم را از دست دادم. می خواهم تا آخر سال فقط یک جا کار کنم و کمتر با بقیه معاشرت کنم.


با بند بند جانم شعر شهریار می خوانم؛ 

حیدر بابا دنیا یالان دنیادی

سلیماندان نوحدان قالان دنیادی

اوغول دوغان درده سالان دنیادی

هرکیمسیه هر نه وئریب آلیبدی

افلاطوندان بیر قوری اود قالیبدی


و


باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی

دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض

پیراهن پلید مرا باز شسته بود

انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:

بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟

تنها نمی‌‌گذارمت ای بینوا پسر

می‌خواستم به خنده درآیم به اشتباه

اما خیال بود،

ای وای مادرم 

مستندات زندگی

این 60 روز بهاری سه تا مستند دیدم که جذاب بودند و حس بهتری به زندگی برام ایجاد کردند:


- سیاره زمین 2-Planet Earth II-  محصول بی بی سی ملعون که این بار هم مثل فصل یکمش شاهکار کردند از فیلم برداری تا صدا گذاری معرکه است و آدم رو با سایر مخلوقات روی کره ی زمین آشنا می کنه ، برای من که دیگه ده سالی هست که فقط مسیر خونه و سر کار و دانشگاه رو میرم واقعا لازم بود و حس خوبی گرفتم.


- این مستند رو به نظرم باید در ادامه همون سیاره زمین دید، دنیای کوچک-Tiny World- ! این یکی یک سر و گردن از سیاره زمین بالاتره البته خوب جدیدتر هم هست و امکانات خیلی بیشتری قطعاً تونستن به کار بگیرند و این هم محصول آمریکای جهانخوار هست در سال 2020.


- و اما آخری که دید جالبی نسبت به نظام های سیاسی اقتصادی دنیا بهم داد و وضعیت الان را برایم قابل درک تر کرد با کمی تمایلات کمونیستی( اینا رو بابام گفت که طبق کتاب کاپیتال مرحوم مارکس تدوین شده) محصول کشور فرانسه به اسم سرمایه در قرن بیست و یکم -capital in the twenty-first century- یک مستند خوش ساخته که حتما باید دید.

بیست و هفت سال گذشت

فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد

بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

جلسه یکشنبه

جلسه باحالی بود ، تقریبا 10 نفر حاضر بودند که ارائه شرکت ما رو تماشا کنند که الحمدالله به نحو احسن انجام شد.

در آخر هم از ما خواستند که با نیروی جوانی که داریم به فکر تولید باشیم تازه من رو هم میشناختن و خیلی حس خوبی بهم دست داد!

الحمدالله