مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

شعری برای جنگ

می خواستم 

شعری برای جنگ بگویم

دیدم نمی شود

دیگر قلم زبان دلم نیست 

گفتم : 

باید زمین گذاشت قلمها را 

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست

باید سلاح تیزتری برداشت

باید برای جنگ 

از لوله ی تفنگ بخوانم 

- با واژه ی فشنگ - 

  

می خواستم 

شعری برای جنگ بگویم

شعری برای شهر خودم - دزفول - 

دیدم که لفظ ناخوش موشک را 

باید به کار برد

اما 

موشک

زیبایی کلام مرا می کاست

گفتم که بیت ناقص شعرم 

از خانه های شهر که بهتر نیست

بگذار شعر من هم

چون خانه های خاکی مردم

خرد و خراب باشد و خون آلود

باید که شعر خاکی و خونین گفت

باید که شعر خشم بگویم 

شعر فصیح فریاد

- هر چند ناتمام -

گفتم :

در شهر ما 

دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست 

اینجا 

وضعیت خطر گذرا نیست

آژیر قرمز است که می نالد 

تنها میان ساکت شبها 

بر خواب ناتمام جسدها

خفاشهای وحشی دشمن 

حتی ز نور روزنه بیزارند

باید تمام پنجره ها را 

با پرده های کور بپوشانیم 

اینجا

دیوار هم 

دیگر پناه پشت کسی نیست 

کاین گور دیگری است که استاده است 

... 

این شانه های گرد گرفته 

چه ساده و صبور 

وقت وقوع فاجعه می لرزند

اینان 

هر چند 

بشکسته زانوان و کمرهاشان 

استاده اند فاتح و نستوه 

- بی هیچ خان و مان - 

در گوششان کلام امام است 

- فتوای استقامت و ایثار - 

بر دوششان درفش قیام است 

باری

این حرفهای داغ دلم را 

دیوار هم توان شنیدن نداشته است 

آیا تو را توان شنیدن هست ؟ 

دیوار !

دیوار سرد سنگی سیار !

آیا رواست مرده بمانی 

در بند آنکه زنده بمانی ؟ 

نه !

باید گلوی مادر خود را 

از بانگ رود رود بسوزانیم 

تا بانگ رود رود نخشکیده است 

باید سلاح تیز تری برداشت

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست...


پی نوشت:

- به مناسبت چهارم خرداد روز دزفول، روز مقاومت و پایداری

- خدیا چنان کن سر انجام کار / تو خوشنود باشی و ما رستگار

نظرات 1 + ارسال نظر
روشنک خانوم چهارشنبه 3 خرداد 1396 ساعت 22:09

مادر رفت سر قبر دو شهید، یکی پسرش بود و دیگری پسر برادر شوهرش.

اما مادر خیلی سر قبر پسرش نماند. سنگی برداست و چند ضربه به قبر پسرش زد و رفت.

رفت و سر قبر پسر برادر شوهرش نشست، فاتحه‌ای خواند و بغضش ترکید. او را خطاب قرار داد و گفت:«ای فلانی حداقل تو بیا و بگو پسرم کجاست».

قبر خالی‌ای که رویش نوشته شهید مفقودالأثر... کی می‌تواند تسلی خاطری باشد برای مادری که پیکرش شهیدش برنگشت و در آتش سوخت!

#خاکستری_از_جنس_شهید

عالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد