مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

شعری برای جنگ

می خواستم 

شعری برای جنگ بگویم

دیدم نمی شود

دیگر قلم زبان دلم نیست 

گفتم : 

باید زمین گذاشت قلمها را 

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست

باید سلاح تیزتری برداشت

باید برای جنگ 

از لوله ی تفنگ بخوانم 

- با واژه ی فشنگ - 

  ادامه مطلب ...

یاد بغض آلود بندر

دلم لک زده؛

 برای وقتی که مشق هایم را می نوشتم و آفتاب هم  کمی از تابشش کم می شد تا مادرم اجازه  می داد که به کوچه بروم و بازی کنم!

بوی شرجی و هرم گرما

طعم آب شور از لوله ی حیاط

شکوه و عظمت هر چیزی که برای اولین بار تجربه می کردم

صداقت چشمان دوستانم

بوی نمناک خیال وقتی که خاک را برای ساختن یک ساختمان زیر زمینی حفاری می کردم

گشتن دنبال بقایای بمب های صدام در خرابه ها

یاد پدر وقتی او را از سر کوچه می دیدم

 

ادامه مطلب ...

خاک شدن

در اعصار جدید یک آبادی بود.

وقتی خاک می شد، برق و آبش هم قطع می شد.

وقتی مه می شد، برق و آبش واسه خاک شدنی که قبلا شده بود قطع می شد.

وقتی بارون میومد برق و آبش واسه ی مه قبلی که با خاک شدن  اسبق، کاه و گل ساخته بود قطع می شد.


پ.ن:

خاک شدن به حالتی از شدن گفته می شود که خاک از منابع ناشناخته ی کشورهای عربی -که خیرشان برای مسئولین و شرشان دامان ما را گرفته - به هوا خواسته و جز با تصفیه ی ریوی یا روش های پایتختی شامل وزش باد و بارش باران علاجی ندارد.


اخیرا در بحث ریز گردها و یا همان خاک شدن به خودکفایی کامل رسیده ایم و خاک شدن را فقط همت بادی طلب می کند.


یاد باد آن روزگاران

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.