مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

به یاد برادرانم در هفت تپه

پیش خود تا فکر نفع بی نهایت می کند
کارفرما کارگر را کی رعایت می کند؟

ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه
کآن ز داس و دست دهقانان حکایت می کند

فوری از نای وزیر آید نوای راضی ام
از فلان مامور اگر ملت شکایت می کند

آخر ای مظلوم، از مظلوم چون خود یاد کن
چون ببینی ظالم از ظالم حمایت می کند


آه مظلومان چو آتش در میان پنبه است

چون فتد اینجا، به آن جا هم سرایت می کند