مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

به هنگام سیه روزی عَلَم کن قد مردی را

به هنگام سیه روزی عَلَم کن قد مردی را

ز خون ِ سرخ فام خود بشوی این رنگ زردی را


نصیبِ مردم دانا به جز خون جگر نبود

در آن کشور که خلقش کرده عادت ، هرزه گردی را


ز لیدرهای جمعیت ندیدم غیر خودخواهی

از آن با جبر کردم اختیار اقدام فردی را


کنون تازم چنان بر این مبارزهای نالایق

که تا بیرون کنند از سر هوای هم نبردی را


شبی کز سوز دل شد برق ِ آهم آسمان پیما

چو بخت خود سیه کردم ؛ سپهرِ لاجوردی را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد