مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

راهی به طول تاریخ

تکیه ما به دین، بازگشت به گذشته نیست، بل که ادامه راه تاریخ است.


 گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری 
 دانی که رسیدن هنر گام زمان است 
 تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
 بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است 
 روزی که بجنبد نفس باد بهاری 
 بینی که گل و سبزه کران تا به کران است 
 ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی 
 دردی ست درین سینه که همزاد جهان است 
 خون می چکد از دیده در این کنج صبوری 
 این صبر که من می کنم افشردن جان است 
نظرات 3 + ارسال نظر
mey30 پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 01:09

نمیدونم چرا یاد این شعر افتادم :

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

احسنت جناب خدمتگزار

ای ول الله،
ارادتمندم

هم راز چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 19:48

جدا؟!
یعنی اصلا یک درصد هم فکرشو نمیکردم با توجه به محتوای وبلاگتون، که در حوزه ریاضی و مهندسی باشید!!!!
احسنـــــــتم.
شما همین الانم در زمینه ادبیات و کلا علوم انسانی خیلی خوب هستید...
من فکر میکردم شما دانشجو یه رشته انسانی نظیر ادبیات و تو این مایه ها باشید !
منم حس میکنم از وقتی رفتم دانشگاه بی سواد تر شدم

ما کار و دکان و پیشه راسوخته ایم / شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم!

هم راز چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 14:41

سلام.
دوران قبل از دانشگاه ادبیاتم خیلی خوب بود...کنایه ها، استعاره ها، و همه آرایه های ادبی رو به راحتی متوجه میشدم و در اخر پیام شعر رو....ولی الان دیگه نه...
فراموشم شده
شما انسانی بودید؟

سلام، وقت بخیر!
فکر کنم در این مورد کاملا هم درد هستیم، من حس می کنم از وقتی که به دانشگاه اومدم تمام ذوق و هنرم خشکیده!
خیر ریاضی بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد