مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

وای از روزی که قلم در بند نان گردد!

چند وقتیه به این فکر میکنم که نصف بیشتر مشکلاتی که داریم مربوط به خبرنگارهاست، یکی خبرنگارهای مزدور که به خاطر غم نان مجبورن هر مرد و نامردی رو اسطوره نشون بدن، یکی هم خبرنگار های احمق که می بینن باد کدوم طرفی می وزه و واسه اون می نویسن!

در جریان اختلاس اخیر یکی تیتر زده بود کشف شدن اختلاس به خاطر شجاعت مدیریت در تغییر ساختار ها بوده و... آخرش هم برای تشریح فرار فرد مختلس نوشتن که وقتی به جلسه ی حسابرسی دعوت شده با علم به این که ممکنه لو بره گفته زنم بیمارستانه و یک تک پا رفته کانادا!


دست مزن!چشم ببستم دو دست   

راه مرو! چشم دو پایم شکست


حرف مزن! چشم قطع نمودم سخن

نطق نکن! چشم ببستم دهن


هیچ نفهم! این سخن عنوان نکن    

خواهش نا فهمی انسان مکن


لال شوم کور شوم کر شوم       

لیک محال است که من خر شوم


پ.ن: از حق نباید گذشت که اسباب ترقی بشر در طول تاریخ وجود نویسنگان حق طلب بوده و در همین مورد هم اگر ایشان نبودند ما عمرا اگر در  این وضعیت چیزی مطلع می شدیم.

یک مشت مزدور آمریکایی

اگر بنا باشد که شما به جای اینکه اقتصاد مردم را درست کنید، به جای اینکه این کشور را بررسی کنید، ببینید کجاهاست که مخروبه است و مردم از همه چیز ساقط هستند، به جای این اگر بنشینید سر مسند و با حرف و با فحاشی به هم، مسائل را غفلت از آن بکنید، این همان است که قدرتهای بزرگ می‌خواهند تا این مملکت خرابه بماند و صدای مردم درآید. این همان است. شما هم عمال امریکایید، منتها ملتفت نیستید!