مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

 محبوب من!

اگر در زندگی‌ِ من نبودی

بانویی چون تو را «خلق» می‌کردم

که قامتش چون شمشیر، زیبا و کشیده

و چشمانش چون آسمانِ تابستان، زلال باشد

صورتش را روی برگ درختان نقش می‌زدم

و صدایش را بر برگ درختان

حک می‌کردم

موهایش را کشتزاری از ریحان،

کمرگاهش را از شعر،

و لب و دهانش را جامی عطرآگین

می‌ساختم

و دستانش را،

چونان کبوتری که آب‌ را نوازش می‌کند

و ترسی از غرق شدن ندارد.

تمام‌ طول شب را بیدار می‌ماندم

تا لرزش گردنبند و موسیقی گوشواره‌اش را ترسیم کنم

  ادامه مطلب ...