مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

وجدان

امروز حین صبحانه خوردن توجهم به نان جلب شد، آیا این نان بهداشتی تهیه شده؟ آرد مرغوبی داشته؟ در شرایط خوبی نگهداری شده ؟ ...؟

 معمولا حال و حوصله ی صف ایستادن برای چیزی را ندارم، برای همین نان را بسته ای می خرم.

روی بسته بندی آن را نگاه کردم نه تاریخ داشت، نه آدرس و نام و نشانی ، طبیعتا علامت استاندارد هم رویش درج نشده بود.

با خودم فکر کردم چقدر وضعیت وحشتناکی بر جامعه ی ما و کل دنیا حاکم می شد اگر که ما به وجدان خود رجوع نمی کردیم و یا اصلا وجدانی در نهاد ما قرار داده نمی شد.

 مثلا به جای لبنیات برای ما انواع و اقسام مواد شیمیایی را ترکیب می کردند و تحویل می دادند، معلم ها به جای آموزش دادن دانش آموزان، وقت تلف می کردند. مسئولین به جای انجام وظیفه ی  ، جیب های خود را پر می کردند. رسانه ها به جای آگاهی دادن ، مخاطبینشان را با قدرت ها معامله می کردند. بانک ها به جای سرمایه گذاری در تولید به فکر دلالی و بنگاه داری می افتادند. شرکت های بیمه ای به جای اشغال  در توسعه بهداشت و درمان ، اپراتور موبایل تاسیس می کردند. مردم به جای نوع دوستی  به همدیگر رحم نمی کردند  .

 مجبور بودیم تا به همه کس و همه چیز شک کنیم، چون وجدانی نبود که بشود به آن اعتماد کرد ،  واقعا چه روزگار غریبی می شد.


 یک ورق خواهم به پهنای فلک/ تا نویسم شرح این دوز و کلک!


 خلاصه خداروشکر که وجدان در نهاد ما گذاشته شده وگر نه بد وضعیتی از آب در می آمد.

سر آخر به این نتیجه رسیدم که به وجدان توزیع کننده و تولید کننده نان ها اعتماد کرده و بقیه ی پنیر و کره را میل کنم.