مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

خماری بعد از خیال

هنگام بستن چشمانم،

چشمانت را می بینم که معصومانه به من نگاه می کنی،

از غایت اضطراب چشمانم را می گشایم،

تا حقایق را ببینم.

آری من حقایق را از رویاهایت بیشتر دوست دارم.

در حقیقت باور دارم که دیگر تو را نمی بینم،

لکن در رویا با تو زندگی می کنم.

خود رویا لذت بخش است،

اما ارزش خماری بعد از بیداری را ندارد،

به خماری بعدش نمی ارزد!