مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

اختراع ضد کرونا

یکی از بندگان خدا کشفی کرده بود برای درمان کرونا، می‌گفت بشینید توی ماشین صداش رو تا آخر ببرید بالا و کرونا میپره، حالا جدای این که چه آهنگی دقیقاً میتونه کرونا رو بپرونه ولی این روش برای پروندن صداهایی که توی کله صحبت می کنند خیلی موثره!

زامبی‌ها

قراره دنیا رو با لشکر زامبی‌های مجازی و رهبری سلبریتی‌ها با خود کنترلی زامبی‌ها( یک ماتریکس نسبتاً پیچیده و پیوند قدرت و پول و شهرت) یک دست کنند و مدیریت کنند.

از عمق غم تا شادی

تا وقتی که عمق غم را درک نکنی ،عمق شادی رو نمیتونی بفهمی

ساختمان های قدیمی

ساختمان های قدیمی و متروکه حس عجیبی برای من دارند میرم توی اون دوره باهاشون زندگی می کنم، باهاشون رشد می کنم و باهاشون میمیرم!

ما هنوز خیلی خوشبختیم امیر

کولر ماشین خراب، گرمای هوا روی 45 درجه سانتیگراد، موتور ماشین هم بعد از دوبار تعمیرات اساسی دوباره ریپ میزنه!

رفیق ما زنگ زده بهم و می گه کلا هر حرکتی که میزنیم می خوره به بن بست بی پولی.

گفتم: امیر من دیروز به مهدی هم گفتم ما هنوز خیلی خوشبختیم که مشکلاتمون با پول حل میشه!

- آره می دونی چرا؟

- چرا؟

- چون توی کف هرم مازلو قرار داریم و به فکر زنده موندنیم دیگه فرصتی نمی مونه که مشکل دیگه ای داشته باشیم... !

مرغ استاندارد ماشینی

شهر عین یک بورد الکترونیکی ما هم یک سری ابزار برای نظم جهان!

تفکری که مرغ ماشینی تولید میکنه و کلا همه ی چیز از اعداد تا طبیعت رو استاندارد میکنه  از آدم چی میخواد؟

مرغ رو برای ما تولید می کنند یا پول؟

دلم نمی خواد آدم های استاندارد رو ببینم ، همه یک شکل همه زرنگ همه عند روزگار!


بن بست فکری

بعضی اوقات یک مشکل اینقدر کش پیدا میکنه و در خصوص آن تصمیمی گرفته نشده که اگر به ساده ترین حالت رسیده باشه هم قابل حل نیست.

حس می کنم یک نیروی مرموزی داره منو به بن بست فکری می کشونه!

آدم دلش می گیرد، بغضش را قورت می دهد

توی این اوضاع آشفته چیزی که بیشتر بهت لطمه می‌زند و داغون می‌کنه آدم رو اینه که با دیدن مدیران بیخود و زمامداران مملکت آینده زورشون ظاهراً به این وضع نمی‌رسه.

یک کتاب باید بنویسم

از 18 سالگی دوست داشتم و تصمیم گرفتم که یک کتاب باحال بنویسم ولی همیشه کل عنوان ایده در حد یک خط بیشتر نمیره!

چه ذهنی داشته خالق کتاب صدسال تنهایی

باز آمدم چون عید نو!

خیلی وقت بود رمق یادداشت نوشتن نداشتم، از بس امسال سرم شلوغ شد ولی خداروشکر امروز میخوام راجع به چیزی که دیروز بهش رسیدم بگم.

برای تغییر مملکت شاید لازم نباشه گردن گردن کش ها رو شکوند یا دنبال کارتل های بزرگ اقتصادی بود.

بعضی اوقات یک کارمند یا کارشناس آموزش ندیده یا بی شعور خودش به تنهایی می تونه یک مملکت رو عقب بندازه.

دارم به تمام کارهایی که انجام دادم تا الان فکر میکنم که چطور یک کارشناس بی خود ممکن بود مسیر کلی کار رو تغییر بده و بعضی وقت ها موفق شده و بعضی اوقات نه.


حالا شما کارهای خودتون رو ببنید و تاثیر این کارمندان و کارشناسان رو در روند زندگی و برنامه هاتون حس کنید!