مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

تقصیر آدمیزاد از سعی باطلش بود

زیر پلی نشستم، تا کس مرا نبیند
آمد سگی کنارم، پرسید گریه داری؟

غمگین نباش، مجنون! رسم جهان بدل شد
لیلی، بمان بگوید دیوانه ی فراری!

یک شاخه گل برایت سوغات خواهم آورد
آن هم اگر نمردم از دست انتحاری

مادرکلان پیرم، روزی نصیحتم کرد
بنویس روی سنگی، این را به یادگاری:

تقصیر آدمیزاد از سعی باطلش بود
ورنه خلاصه میشد دنیا به عشق و یاری  

ترانه و تروریست، کاوه جبران ، 1391 ، کابل