مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

اول چاه بکن بعد مناره رو بدزد!

رفیق ما( که سلطان کارهای غیر مترقبه است بلعکس من که محافظه کار هستم) ساعت 11:45 شب پیام داده احسان در آکاردئونی نمیخواهی؟

 گفتم( یه طوری که بیخیال بشه): نمی دونم الان ابعادی ندارم، اگر تا قبل از بامداد نمیخواهی تعیین تکلیفش کنی بذار فردا بررسی کنم.

فرداش اومده دفتر با یک بسته قهوه ریو که عطرش سرمست می کرد گفت بیا از سر کار بریم خونه در رو ببین، و در واقع به زور من رو برد به محل واقعه که دیدم بله، اومده در آکاردئون رو کنده و چون جا نداره گذاشته سمت راه پله و با توجه به این که سه ماه تعمیرات داشته همسایه ها سایه اش رو با تیر میزنن و کلا خیلی توی چشمه...

گفتم داداش من این رو میذارم توی انباری خودت یه فکری به حالش بکن این به در من نمیخوره... گفت باشه و به مصیبت و تلفات مالی که شامل یه پیرهن و شلوار اداری بود در رو سوار وانت کردیم و اومدیم سمت خونه...

بعد از یک ساعت ور رفتن با در و اتخاذ انواع روش های مهندس و ریاضی نتونستم محموله رو توی انبار جا بدم و لاجرم گذاشتم گوشه پارکینگ که یه فکری به حالش کنیم.

فردا متر کردم دیدم با کمی کج سلیقگی به زور می شه روی در جوشش کرد و با جوشکار هماهنگ کردم راس ساعت 6 بیاد که با سه تا خال جوش این بحران رو مدیریت کنیم...

اوستا اومد و در رو متر کرد دیدم که جهت باز شدن این سم شوکران برعکسه و تاج بلندی داره که باید قطع بشه...

پارکینگ دو ساعت شد کارگاه تراشکاری و جوشکاری و منم رفتم چندتا لولا گرفتم و در رو با یه بساطی وصل کردیم و الان که این رو مینویسم امیدوارم یخچال و مبل بتونه از در دربیاد و هنوز انگشتام و گردنم درد می کنه


دوتا جمله قصار این دو روزی که مشغول پروژه بودیم زیاد به ذهنم مبادرت می‌کرد: 

1- یه دکمه داریم میخواهیم واسش کت بدوزیم،

2- اول چاله رو بکن بعد مناره رو بدزد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد