مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

امروز نه آغاز و نه پایان جهان است.

امروز!

سه روزه سر درد مرموزی اومده سراغم و چشمم از حدقه داره درمیاد ، احتمالا برای بیخوابیه.

کار سخت شده کارمندا افتادن به جون هم ترکشش هاش هم به من و شرکت میخوره.

امروز طبقه پنجم کتابخونه مشغول تست دستگاه شدیم که یکی از قطعات از دستم افتاد ، تا طبقه سوم که نفهمیدم چی شد ولی طبقه دوم عمیقا از خدا خواستم کسی زیرش نباشه که تلفات هم بمونه روی دستم!

تست موفقیت آمیز بود و تقریبا به مراحل آخر رسیده ، مشتری عزیز هم امروز مجددا برای پیگیری تماس گرفت و ما مجددا شرمنده شدیم.

دیروز بیمه برای شرکتی که درش مشغولم اخطاریه رد کرد و رفتم پی راست و ریست کارهاش و قبض جریمه رو گرفتم تا پرداخت کنیم. گفتن حقوق ها و مزایا رو پایین میزنید، با مدیرم صحبت کردم گفت افزایش بدیم . حین افزایش یاد شرکت خودمون افتادم که این همه نقدینگی رو کی میتونیم پیدا کنیم  البته که پارسال به مراتب وضعیتمون بدتر بود!

دیروز می خواستم مطلب" روز افتضاح " رو منتشر کنم ولی شب که رسیدم خونه دیدم اینقدرا هم افتضاح نبوده و سابق بر این روزهای بدتری هم داشتم.

هر چی که موجودی حساب بانکیم و پس اندازهام به ته تیگ نزدیک تر و بدهیام بیشتر میشه حس میکنم رابطم با خدا داره قوی تر میشه.

هفته ی آینده رو کلا دارم مرخصی میگیرم تا بچسبیم به دستگاه ، امیدوارم که تکمیل بشه.

اگر این پروژه شکست بخوره چهار تا دلیل میتونه داشته باشه ؛خود ما، صنعتگران بدقول ، دانشگاهیان نکبت مغرور و بازاری های کم سواد  که به همه شون باید پسوند بیشعور هم اضافه کرد.


از نظر روحی هم بدک نیستم منتها کار که کش بیاد و پول دست آدم نباشه که بتونه حرکت دیگه ای رو شروع کنه خیلی سخت میشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد