ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
من خیلی خوشحالم دوره دانشگاه با آدمهای حسابی زیاد هم کلام شدم و به این موضوع افتخار میکنم.
چند وقت پیش رفتم یک سری به دانشگاه زدم و این که توی دیوارها و برد دانشگاه هنوز تصاویر نشریه ما بود خیلی بهم چسبید!
رفتم به یاد قدیم یه کاپوچینو بخورم ولی دیگه متاسفانه طمع همیشگی رو نمیداد...
یادش بخیر وقتی مغزمون از موازنه داغ میکرد میرفتیم یه کاپوچینو میخوردیم
دلم میخواد یه ون بگیریم با بچه های قدیم بریم ایرانگردی، ولی دیگه من رانندگی نکنم حسین حبیب و داریوش بذاره، محمد جفت راننده بشنیه مهدی هم رانندگی کنه، امیر هم آخر ماشین تا مقصد مراقبه کنه( بخوابه :|) مهدی عرب هم به شرط واگذاری موبایلش در کل سفر ، همسفر خوبیه مخصوصا مونولوگهایی که با مرتضی برقرار میکنه، میثم هم میبریم که به وزن معنوی سفر افزوده بشه البته اگر تا اون موقع استاد دانشگاه نشه توی ینگه دنیا.
آقا مشخص کن کیا آدم حسابی هستن
آقای میثم بجای این که وزن سفر رو بیشتر کنه وزن غر زدن رو بیشتر میکنه


شما با میثم نمیسازید
یک معرفی از دوستانتان انجام دهید