مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است
مسیحای جوانمرد

مسیحای جوانمرد

هر روز بی تو روز مبادا است

دمت گرم و سرت خوش باد

دمی او را ببینم که دلبر

دلم تنگه شبی با ما به سر بر


تو گل بر سر زنی ای نو گل مو(من)

به جای گل زنم مو(من) دست بر سر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم


تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم


خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم


هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد

که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

نظرات 2 + ارسال نظر
روشنک خانوم چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 ساعت 01:59

اگر قلمبه شعار نمی‌داد و از دل حرف می‌زد شاید رام می‌شد

نمی دونم، شاید

روشنک خانوم چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 ساعت 01:43 http://dokhtarelor.kowsarblog.ir

چه قدر متواضعانه!!!

هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد